اسکاف
[اِ] (ع ص) (ظ: از شکافتن فارسی) هر صانع که با آلتی آهنین کار کند. هر اهل حرفه که به آهن کار کند. (منتهی الارب). هر صانع. (مؤید الفضلاء). کل صانع. (مهذب الاسماء). هر پیشه وری. (ربنجنی). || یا هر اهل حرفه است سوای کفشگر، که آن اسکف است. (منتهی الارب). || یا کفشگر. (منتهی الارب) (ربنجنی). ارسی دوز. کفش دوز. کفاش.(1) موزه دوز. خفاف. اسکوف. ج، اساکفه :
آلت زرگر بدست کفشگر
همچو دانه کشت کرده ریگ در
وآلت اسکاف پیش برزگر
پیش سگ که، استخوان در پیش خر.
مولوی.
|| نجار. درودگر. چوب تراش. || (اِ) دردی می. || سر. || ران. (منتهی الارب).
(1) - Cordonnier.
آلت زرگر بدست کفشگر
همچو دانه کشت کرده ریگ در
وآلت اسکاف پیش برزگر
پیش سگ که، استخوان در پیش خر.
مولوی.
|| نجار. درودگر. چوب تراش. || (اِ) دردی می. || سر. || ران. (منتهی الارب).
(1) - Cordonnier.