جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه از: (تعداد کل: 4)
از
[اَ] (حرف اضافه)(1) زِ (مخفف آن). مِن. (منتهی الارب). عن :
اگر از من تو بد نداری باز
نکنی بی نیاز روز نیاز
نه مرا جای زیر سایهء تو
نه ز آتش دهی بحشر جواز
زستن و مردنت یکی است مرا
غلبکن(2) در چه باز یا چه فراز.ابوشکور بلخی.
نه آن زین بیازرد روزی بنیز
نه او را...
اگر از من تو بد نداری باز
نکنی بی نیاز روز نیاز
نه مرا جای زیر سایهء تو
نه ز آتش دهی بحشر جواز
زستن و مردنت یکی است مرا
غلبکن(2) در چه باز یا چه فراز.ابوشکور بلخی.
نه آن زین بیازرد روزی بنیز
نه او را...
از
[اَزز] (ع مص) اَزاز. ازیز.(1) جستن رگ. جهش رگ. || سخت جوشیدن دیگ. بجوش آمدن. (منتهی الارب). برجوشیدن دیگ. (تاج المصادر بیهقی): ازت القدر. || بهم درشدن. (تاج المصادر بیهقی). || آمیختن با زن. || سخت دوشیدن ماده شتر. || آب ریختن. || جوشانیدن آب. || برانگیختن. برآغالیدن. بگناه دلالت...
از
[اَ] (اِ) آزاد. آزار. اَزدار. اَزّار. وازدار. نیل. سیخ. سُخ. سیاه دور.(1) و چانچو (شانه چوب) از این درخت کنند. و رجوع به ازادرخت شود.
(1) - Zelkova Crenata. Orme de
Siberie.
Zelkoua a feuille crenelee. Planere.
(1) - Zelkova Crenata. Orme de
Siberie.
Zelkoua a feuille crenelee. Planere.
از
[اَ] (اِخ) موضعی در کیاکلا (ساری). (سفرنامهء مازندران و استراباد رابینو ص 121).