از
[اَزز] (ع مص) اَزاز. ازیز.(1) جستن رگ. جهش رگ. || سخت جوشیدن دیگ. بجوش آمدن. (منتهی الارب). برجوشیدن دیگ. (تاج المصادر بیهقی): ازت القدر. || بهم درشدن. (تاج المصادر بیهقی). || آمیختن با زن. || سخت دوشیدن ماده شتر. || آب ریختن. || جوشانیدن آب. || برانگیختن. برآغالیدن. بگناه دلالت کردن: انا ارسلنا الشیاطین علی الکافرین تؤزّهم ازاً (قرآن 19/83)؛ فرستادیم شیاطین را بر کافران که برانگیزند و برآغالند ایشان را بر گناه. || افروختن آتش: ازّ النار. (منتهی الارب). || بجنبانیدن. (تاج المصادر بیهقی). از جای بجنبانیدن. از جای ببردن. (تاج المصادر بیهقی). سخت جنبانیدن چیزی و درآمیختن آن: ازّ الشی ء. (از منتهی الارب). || فراهم آوردن. واهم آوردن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِ) دردی در دمل.
(1) - در تمام معانی این دو کلمه.
(1) - در تمام معانی این دو کلمه.