جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اردشیر: (تعداد کل: 34)
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (ص) کسی را گویند که در قوت و شجاعت بی تهور و جبن باشد. (جهانگیری) (برهان قاطع)(1) (آنندراج):
چو دیدش بدانگونه وی را دلیر
همیخواند ازین پس ورا اردشیر.فردوسی.
(1) - و این معنی ظاهراً از اشتقاق غلط کلمهء اردشیر ناشی شده است. رجوع به فقرهء ذیل شود.
چو دیدش بدانگونه وی را دلیر
همیخواند ازین پس ورا اردشیر.فردوسی.
(1) - و این معنی ظاهراً از اشتقاق غلط کلمهء اردشیر ناشی شده است. رجوع به فقرهء ذیل شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) مرکب است از لفظ ارد بالفتح که به معنی خشم و قهر است یا از لفظ ارد بضم که به معنی مانند و نظیر است. (غیاث اللغات). و معنی ترکیبی اردشیر، شیر خشمناک است. (منتهی الارب) (برهان قاطع). اسد غضبان. و این وجه اشتقاق صحیح...
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) موبد موبدان شاه فیروز یزدگرد و او تا زمان نوشروان حیات داشت.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) نام پسر گشتاسب کیانی و او در جنگ با تورانیان کشته شد :
نخستین کی نامدار اردشیر
پسِ شهریار، آن نبرده دلیر
پیاده کند(1) ترک چندان سوار
کز اختر نباشد مر آن را شمار
ولیکن سرانجام کشته شود
نکونامش اندرنوشته شود.دقیقی.
(1) - ظ: کشد.
نخستین کی نامدار اردشیر
پسِ شهریار، آن نبرده دلیر
پیاده کند(1) ترک چندان سوار
کز اختر نباشد مر آن را شمار
ولیکن سرانجام کشته شود
نکونامش اندرنوشته شود.دقیقی.
(1) - ظ: کشد.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) نام سواری از لشکر گشتاسپ در جنگ ارجاسب که کشتهء زریر را در میدان به بستور پسر زریر بنمود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) آرتاشِس طبق نوشته های موسی خورنی مورخ ارمنستان و سِبه اوس. دوم از پادشاهان اشکانی ایران، که با شاهان اشکانی از اردوان اول تا فرهاد اول مطابق است. (ایران باستان ص2612 از نامهای ایرانی تألیف یوستی ص413).
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) آرتاشِس یا آرداشِس پسر ارشک پادشاه ارمنستان که 26 سال سلطنت کرد. (ایران باستان ص2585 و 2586).
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) اَرتَخشَثرَه پسر خشیارشا. (ایران باستان ص1613).
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) (ملک...) آخرین ملوک شبانکاره که در 742 ه . ق. بحکومت رسیده و در سال 756 امیر مبارزالدین (مؤسس سلسلهء آل مظفر) بخاک شبانکاره لشکر کشیده و شاه قطب الدین محمود پسر خود را بدفع ملک اردشیر فرستاد و او در این سال تمام خاک...
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن بیژن. پهلوان عهد بهمن بن اسفندیار. (مجمل التواریخ والقصص ص92).
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن حسن. رجوع به اردشیرحسام الدوله بن حسن شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن دیلمسپار (دیلمسپاه) نجمی. از این شاعر در مقدمهء بعض نسخ لغت نامهء اسدی نامی برده شده است و اسدی گوید: فرزندم حکیم جلیل اوحد اردشیربن دیلمسپار النجمی الشاعر... از من... لغت نامه ای خواست الخ. و در لغت نامه نیز بیت ذیل بنام نجمی...
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن سیف الدوله. رجوع به اردشیر حسام الدوله با حرب شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن شیرویه. رجوع به اردشیر دوم (ساسانی) شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن علاءالدوله حسن. رجوع به اردشیر حسام الدوله بن حسن شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن فخرالدوله. رجوع به اردشیر حسام الدوله بن نماور... شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن قباد. رجوع به اردشیر سوم (ساسانی) شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن کینخوار. رجوع به اردشیر حسام الدوله بن کینخوار شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن نام آورد یا نماور. رجوع به اردشیر حسام الدوله بن نماور و اسپندار اردشیر شود.
اردشیر
[اَ دَ / دِ] (اِخ) ابن هُرمز. رجوع به اردشیر دوم (ساسانی) شود.