جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ارب: (تعداد کل: 8)
ارب
[اِ رِ] (اِخ)(1) در اساطیر یونان پسر کائو و شب، و بقول دیگر، برادر شب است که با او ازدواج کرد و از ایشان اثیر (اِتِر) و روز پدید آمد. هی ژَن، تقدیر و سرنوشت، مرگ، خواب، اوهام، ستیکس و پارک ها را نیز در زمرهء فرزندان او آورده است....
ارب
[اَ] (ع مص) محکم کردن گره. || بر «اِرب»، یعنی عضوی از اعضای کسی زدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِ) مابین انگشت سبابه و وسطی. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد).
ارب
[اَ رَ] (ع مص) ماهر و زبردست شدن در کاری. || حریص و شیفته شدن به چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || چیره و توانا شدن و غلبه کردن. (از اقرب الموارد). || محتاج گشتن به چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || سخت شدن زمانه. ||...
ارب
[اَ رِ] (ع ص) اریب. خوگر و دانای به چیزی. ماهر و زبردست. || عاقل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
ارب
[اِ] (ع اِ) زیرکی. دهاء. عقل. || مکر. حیله. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || زشتی و بدی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || حاجت. ج، آراب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دَین و وام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || عضو: قطعتُ الذبیحه ارباً ارباً؛ لاشهء ذبح...
ارب
[اِ رَ] (ع مص) اَرابه. عاقل شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (ص) عاقل. (از ناظم الاطباء).
ارب
[اُ] (ع اِ) زیرکی. دهاء. ج، آراب. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (از دهار). || بچهء گوسفند و گاو وقتی از شکم مادر برآمده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
ارب
[اُ رَ] (ع اِ) جِ اُربه. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به اُربه شود.