ارب
[اَ رَ] (ع مص) ماهر و زبردست شدن در کاری. || حریص و شیفته شدن به چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || چیره و توانا شدن و غلبه کردن. (از اقرب الموارد). || محتاج گشتن به چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || سخت شدن زمانه. || فاسد شدن معده. (از منتهی الارب). ساقط شدن اعضای کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || بریده شدن اِرْب، یعنی عضو کسی. (از منتهی الارب). بریده شدن دست، یا تهیدست گشتن و محتاج مال دیگران شدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || اَرِبْتَ عن ذی یدیک؛ ساقط باد دستهای تو. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِ) عقل. || حاجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).