جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احیاء: (تعداد کل: 4)
احیاء
[اَحْ] (ع ص، اِ) جِ حَیّ. زنده ها. زندگان : و لا تحسبنَّ الذین قُتلوا فی سبیل الله امواتاً بل اَحیاءٌ عند ربهم یُرزقون. (قرآن 3/169).
به قسطنطین برند از نوک کلکم
حنوط و غالیه، موتی و احیا.خاقانی.
|| قبیله ها. قبائل : بفرمودش طلب کردن و در احیاء عرب بگردیدند و به...
به قسطنطین برند از نوک کلکم
حنوط و غالیه، موتی و احیا.خاقانی.
|| قبیله ها. قبائل : بفرمودش طلب کردن و در احیاء عرب بگردیدند و به...
احیاء
[اِحْ] (ع مص) اِحیا. زنده گردانیدن. زنده کردن : و تواتر دخلها و احیاء اموات و ترفیه ایشان به عدل متعلق است. (کلیله و دمنه).
از مثال شه امید مردهء من زنده گشت
روح را برهان احیا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
احیای روان مردگان را
بویت نفس مسیح مریم.سعدی.
-احیاء ارض؛ احیاء موات.
-احیاء موات؛ احیاء ارض....
از مثال شه امید مردهء من زنده گشت
روح را برهان احیا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
احیای روان مردگان را
بویت نفس مسیح مریم.سعدی.
-احیاء ارض؛ احیاء موات.
-احیاء موات؛ احیاء ارض....
احیاء
[اَحْ] (اِخ) آبی است که جنگ عبیده بن حارث فرستادهء پیغمبر صلی الله علیه و آله بدانجا روی داد. و آن در فرودسوی ثنیه المره واقع است. (معجم البلدان). و رجوع بامتاع الاسماع مقریزی جزء اول ص52 شود.
احیاء
[اَحْ] (اِخ) موضعی است نزدیک مصر منسوب به بنی خزرج. (منتهی الارب). قریه هائی است واقع در کنار نیل از جهت صعید که آنها را احیاء بنی خزرج گویند و آن شامل حیّ کبیر و حیّ صغیر است و بین آنها و فسطاط قریب ده فرسنگ مسافت است. (معجم البلدان).