جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (ع ن تف) احسن. بغایت ستوده. ستوده تر. حمیدتر. مستدعی بسیار حمد. اکسب للحمد: العود احمد : چون باریتعالی او را از اکرام نفوس در مناقب و مفاخر شناخت لاجرم از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمهء تاریخ یمینی).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) نامی از نامهای رسول صلوات اللهعلیه: مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد. (قرآن 61/6). قال (ص) : انا فی السماء اَحمَد و فی الارض محمد.
گفت جز خواجهء مؤیّدرای
احمد مرسل و رسول خدای.نظامی.
تختهء اول که الف نقش بست
بر در محجوبهء احمد نشست.نظامی.
نام احمد نام جمله انبیاست
چونکه صد...
گفت جز خواجهء مؤیّدرای
احمد مرسل و رسول خدای.نظامی.
تختهء اول که الف نقش بست
بر در محجوبهء احمد نشست.نظامی.
نام احمد نام جمله انبیاست
چونکه صد...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) او را منظومه ای است در لغت شامل 650 بیت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) او راست: کتاب مساحه الاشکال البسیطه والکریه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) یکی از امراء متهور ایلدرم، سلطان عثمانی، در محاربهء با امیر تیمور گورکان. رجوع بحبط ج2 ص164 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) نام پسر مقتدی بالله بیست وهفتمین خلیفهء عباسی است. و او در حیات پدر درگذشت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) از اعیان ملازمان ملک ناصر، سلطان مصر که بهمراهی اتلمش و آقیه بسفارت نزد امیرتیمور گورکان رفت و تیمور او را به انعام خلعت و زر و کلاه و کمر اختصاص داد. رجوع بحبط ج2 ص166 و 167 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) از امراء مسلم ماوراءالنهر از جانب خطا:
دارای جهان احمد کین سقف فلک را
دارنده کف اوست باستون دو بازو.
شمس الدین منصوربن محمود اوزجندی.
رجوع به لباب الالباب ج1 ص196 و 342 شود.
دارای جهان احمد کین سقف فلک را
دارنده کف اوست باستون دو بازو.
شمس الدین منصوربن محمود اوزجندی.
رجوع به لباب الالباب ج1 ص196 و 342 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) رجوع به آق قویونلو شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) یکی از ملوک آل عراق، پدر محمد بن عراق. او تقویم سنین و شهور اهل خوارزم را اصلاح کرد. رجوع به احمدبن محمد بن عراق شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) نام چند تن از سلاطین عثمانی: احمد اول رجوع به احمد اول شود. احمد دوم رجوع به احمد ثانی... شود. احمد سوم رجوع به احمد ثالث شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) از بنوموسی او در آوردن کتب از روم سعی کرد. رجوع به بنوموسی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (امیر ...). رجوع به احمدبن خطیب گنجه ای شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (امیر...). رجوع به احمد بناکتی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (خواجه...). پسر حاکم چشت. مؤلف حبیب السیر (ج1 ص306) آرد که: در سنهء ستین ومأتین (260 ه . ق.) خواجه احمد متولد گشت و چون مدت بیست سال از عمرش درگذشت روزی با پدر خود که حاکم ولایت چشت بود بشکار رفت و در اثناء صید از...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (خواجه سید...). از وزراء امیر حسن بیک بن علی بیک بن قرا عثمان. رجوع بحبط ج2 ص330 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (سلطان...). از جملهء همراهان ایلچیان شاهرخ میرزا و میرزا بایسنقر بختا. رجوع بحبط ج2 ص196 و 400 و 403 و 404 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (سلطان...). رجوع به احمدبن شاه شجاع... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (سلطان...). رجوع به احمدبن اویس... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (سلطان...). رجوع به احمد جلایر شود.