[اَ] (ع اِ) جِ جِرْم. تن ها. اجسام (و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف) : چون از وصول او خبر یافتند شادمان گشتند و حیاتی تازه و عیشی نو بمکان او در اجرام و اجسام ایشان ظاهر شد. (ترجمهء تاریخ یمینی). اکثر اطلاق این لفظ...
[اَ] (ع اِ) متاع و ادوات شبان. (منتهی الارب).
[اِ] (ع مص) گناه کردن. اِجترام. (منتهی الارب). جرم کردن. (زوزنی). || گناه جستن: اجرمَ علیه؛ گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه. || بزرگ و کلان گردیدن. || صاف شدن گونه: اجرم لَونه. || اَجرَم الدمُ به؛ چسبید خون به وی. || صاف شدن آواز....