اجرام
[اِ] (ع مص) گناه کردن. اِجترام. (منتهی الارب). جرم کردن. (زوزنی). || گناه جستن: اجرمَ علیه؛ گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه. || بزرگ و کلان گردیدن. || صاف شدن گونه: اجرم لَونه. || اَجرَم الدمُ به؛ چسبید خون به وی. || صاف شدن آواز. (منتهی الارب).