جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابرار: (تعداد کل: 2)
ابرار
[اَ] (ع ص، اِ) جِ بَرّ. نیکان. نیکوکاران. طائعان :
ای عادت تو خوبتر از صورت مردم
ای خاطر تو پاکتر از طاعت ابرار.فرخی.
و لباس شرم میپوشند که لباس ابرار است. (تاریخ بیهقی). گفتم خاموش که اشارت سید علیه السلام بفقر طایفه ای است که مرد میدان رضااند و تسلیم تیر قضا...
ای عادت تو خوبتر از صورت مردم
ای خاطر تو پاکتر از طاعت ابرار.فرخی.
و لباس شرم میپوشند که لباس ابرار است. (تاریخ بیهقی). گفتم خاموش که اشارت سید علیه السلام بفقر طایفه ای است که مرد میدان رضااند و تسلیم تیر قضا...
ابرار
[اِ] (ع مص) غلبه کردن. (زوزنی). غلبه کردن بر کسی. || سوگند راست کردن. || قبول کردن خدای تعالی حج کسی را. || در بیابان سیر کردن. در بیابان نشستن. || بسیارفرزند گردیدن. || بسیار شدن قوم. || بازگردانیدن گوسفند را.