ابرار
[اَ] (ع ص، اِ) جِ بَرّ. نیکان. نیکوکاران. طائعان :
ای عادت تو خوبتر از صورت مردم
ای خاطر تو پاکتر از طاعت ابرار.فرخی.
و لباس شرم میپوشند که لباس ابرار است. (تاریخ بیهقی). گفتم خاموش که اشارت سید علیه السلام بفقر طایفه ای است که مرد میدان رضااند و تسلیم تیر قضا نه اینان که خرقهء ابرار پوشند و لقمهء ادرار نوشند(1) . (گلستان).
(1) - ن ل: فروشند.
ای عادت تو خوبتر از صورت مردم
ای خاطر تو پاکتر از طاعت ابرار.فرخی.
و لباس شرم میپوشند که لباس ابرار است. (تاریخ بیهقی). گفتم خاموش که اشارت سید علیه السلام بفقر طایفه ای است که مرد میدان رضااند و تسلیم تیر قضا نه اینان که خرقهء ابرار پوشند و لقمهء ادرار نوشند(1) . (گلستان).
(1) - ن ل: فروشند.