جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آکنده: (تعداد کل: 2)
آکنده
[کَ دَ / دِ] (ن مف) پُر. انباشته. مملو. ممتلی. مکتنز. مشحون. مُختزَن :
بایوان یکی گنج بودش [ فرنگیس را ] نهان
نبد زآن کسی آگه اندر جهان
یکی گنج آکنده دینار بود
گهر بود و یاقوت بسیار بود.فردوسی.
بفرمای تا اسب و زین آورند
کمان و کمند گزین آورند
همان نیزه و خود و خفتان...
بایوان یکی گنج بودش [ فرنگیس را ] نهان
نبد زآن کسی آگه اندر جهان
یکی گنج آکنده دینار بود
گهر بود و یاقوت بسیار بود.فردوسی.
بفرمای تا اسب و زین آورند
کمان و کمند گزین آورند
همان نیزه و خود و خفتان...
آکنده
[کَ / کُ دَ / دِ] (اِ) جایگاه ستور. آخور. آخُر. اصطبل. پاگاه. پایگاه. طویله :
روز به آکنده شدم یافتم
آخُر چون پاتلهء سفلگان.ابوالعباس.
چراگاه اسبان شود کوه و دشت
به آکنده زآن پس نباید گذشت(1).
فردوسی (از اسدی).
همه چارپایان بکردار گور
بر آکنده آکنده گردن بزور
بگردن بکردار شیران نر
بسان گوزنان بگوش و بسر.فردوسی.
لؤلؤافشان کند...
روز به آکنده شدم یافتم
آخُر چون پاتلهء سفلگان.ابوالعباس.
چراگاه اسبان شود کوه و دشت
به آکنده زآن پس نباید گذشت(1).
فردوسی (از اسدی).
همه چارپایان بکردار گور
بر آکنده آکنده گردن بزور
بگردن بکردار شیران نر
بسان گوزنان بگوش و بسر.فردوسی.
لؤلؤافشان کند...