(اِ) (از پهلوی به معنی شمار) آماره. آوار. آواره. اَواره. اَوارِجه. حساب :
آنگهی گنجور مشک آمار کرد
تا مر او را زآن نهان بیدار کرد.رودکی.(1)
(1) - این بیت بوزن کلیله و دمنه است و مورد آن را نیافتم. در فرهنگها بجای مشک آمار، خشکامار هم آمده است و «تا مر او...
(اِ) احصائیّه. (فرهنگستان).