آمار
(اِ) (از پهلوی به معنی شمار) آماره. آوار. آواره. اَواره. اَوارِجه. حساب :
آنگهی گنجور مشک آمار کرد
تا مر او را زآن نهان بیدار کرد.رودکی.(1)
(1) - این بیت بوزن کلیله و دمنه است و مورد آن را نیافتم. در فرهنگها بجای مشک آمار، خشکامار هم آمده است و «تا مر او را زآن» را، «مرد را از آن» نیز نوشته اند و آن را گاه برای آمار و گاهی برای خشکامار شاهد آورده اند. و اعجب اینکه بعضی بکلمهء آمار و نیز خشکامار با شاهد آوردن همین بیت معنی استسقا، مرض معلوم نیز داده اند. البته بیت رودکی روشن نیست و تا مقدم و مؤخر آن به دست نیاید مصحف بودن آن هم بعید نمی نماید لکن بی شبهه کلمهء استسقا، اص استیفا یا استقصا و چیزی مانند این دو بوده است در ترجمهء کلمهء آمار و بتصحیف خواندن آن معنی استسقا را ایجاد کرده است، تا آنجا که صاحب معیار جمالی از خود نیز بیتی ساخته و در فرهنگ خویش بتأیید این دعوی مثال آورده است:
حسود جاه تو بی آب در تموز فتن
مباد جز به بیابان فتادهء آمار!!
و معنی محاسبه و نویسندگی و تتبع و استفسار و فحص و نهایت طلب و دفتر و دیوان نیز باین کلمه داده اند.
آنگهی گنجور مشک آمار کرد
تا مر او را زآن نهان بیدار کرد.رودکی.(1)
(1) - این بیت بوزن کلیله و دمنه است و مورد آن را نیافتم. در فرهنگها بجای مشک آمار، خشکامار هم آمده است و «تا مر او را زآن» را، «مرد را از آن» نیز نوشته اند و آن را گاه برای آمار و گاهی برای خشکامار شاهد آورده اند. و اعجب اینکه بعضی بکلمهء آمار و نیز خشکامار با شاهد آوردن همین بیت معنی استسقا، مرض معلوم نیز داده اند. البته بیت رودکی روشن نیست و تا مقدم و مؤخر آن به دست نیاید مصحف بودن آن هم بعید نمی نماید لکن بی شبهه کلمهء استسقا، اص استیفا یا استقصا و چیزی مانند این دو بوده است در ترجمهء کلمهء آمار و بتصحیف خواندن آن معنی استسقا را ایجاد کرده است، تا آنجا که صاحب معیار جمالی از خود نیز بیتی ساخته و در فرهنگ خویش بتأیید این دعوی مثال آورده است:
حسود جاه تو بی آب در تموز فتن
مباد جز به بیابان فتادهء آمار!!
و معنی محاسبه و نویسندگی و تتبع و استفسار و فحص و نهایت طلب و دفتر و دیوان نیز باین کلمه داده اند.