جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آبریز: (تعداد کل: 2)
آبریز
(اِ مرکب) دَلو. دول :
دوستی زآبریز چرخ بِبَر
زآنکه آن گه تهی بود گه پر.سنائی.
|| مبرز. متوضا. مبال :
شعر تو باید به آبریز درانداخت
گر بود از مشک تر نبشته به ابریز.سوزنی.
ببهانهء آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد. (تاریخ طبرستان).
میان بسته یکسر برای گریز
نه مطبخ بجا ماند و...
دوستی زآبریز چرخ بِبَر
زآنکه آن گه تهی بود گه پر.سنائی.
|| مبرز. متوضا. مبال :
شعر تو باید به آبریز درانداخت
گر بود از مشک تر نبشته به ابریز.سوزنی.
ببهانهء آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد. (تاریخ طبرستان).
میان بسته یکسر برای گریز
نه مطبخ بجا ماند و...
آبریز
(اِخ) نام محلی کنار راه خاش به چاه ملک میان سامسور و چاه ملک به مسافت 192600 گز از خاش.