جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خزاعی انطاکی. رجوع به خاقانی ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خزرجی ملقب بشهاب الدین. او راست: قواعدالمقامات. وفات وی به سال 875 ه .ق . بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الخضری. او راست: الفتوحات الاوحدیه و المنحات الاحمدیه که در مطبعه الخیریه1308 ه .ق . چاپ شده است. (معجم المطبوعات).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خطابی، مکنی به ابوسلیمان بستی. فقیهی از مردم بست، متوفی به سال 388 ه .ق . او راست: کتاب الجهاد. کتاب معرفه السنن و الاَثار. کتاب اعجازالقرآن. کتاب اصلاح غلط المحدثین. کتاب شرح اسماءالله الحسنی. کتاب غریب الحدیث، و این کتاب و کتاب ابوعبیده و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد الخطیب الشافعی القسطلانی، مکنی به ابوالعباس. متوفی به سال 923 ه .ق . او راست: امتاع الاسماع و الابصار. تلخیص ارشاد اسماعیل بن ابی بکربن مقری. شرح صحیح بخاری. مناهج الهدایه. شرح صحیح مسلم موسوم به منهاج الابتهاج. نزهه الابرار فی مناقب الشیخ ابی العباس...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خلال بغدادی، مکنی به ابوبکر حنبلی. او راست: کتاب جامع العلوم احمدبن حنبل. وفات او311 ه .ق . بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خوارزمی بیرونی. رجوع به ابوریحان ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خوارزمی. رجوع به برقی ابوبکر... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خولانی. رجوع به ابوجعفربن ابار شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد خیاط، مکنی به ابوالعباس. نایب عمادالدوله بن بویه. رجوع بتجارب السلف ص 223 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد دارمی، مکنی به ابوالعباس مصیصی و معروف به نامی. شاعر عرب در دربار سیف الدوله حمدانی و از مدّاحان او بود. وی در طبقهء ابوالطیب متنبی محسوب است. وفاتش به سال 399 یا 371 ه .ق . بحلب اتفاق افتاد.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد درویش. او راست: السیره الاحمدیه فی تاریخ خیرالبریه که در بولاق بسالهای 1314-1315 ه .ق . بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد دله، مکنی به ابوالمکارم. او راست: المبهر فی القراآت العشره و منظومه ای موسوم به المجهره فی القراآت العشره. وفات 653 ه .ق .
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد دمشقی. رجوع به ابن الخیاط شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد دنیسری بن عطار، مکنی به ابوالعباس مصری. شاعر. او راست: المآنس فی هجا بنی مکانس و عنوان السعاده فی المدائح النبویه و فرائدالاعصار فی مدح النبی المختار. وفات بسال 794 ه .ق . و در مورد دیگر حاجی خلیفه 798 گفته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد دینوری.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد دینوری، مکنی به ابوالعباس. از عرفای اوائل مائهء چهارم هجریه است و معاصر است با مستکفی و المطیع لله عباسی، بکرامت و زهد در میان این طبقه معروف و به بیان نیکو در عداد این سلسله موصوف بود. مردی زاهد و عابد و اهل حال...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد رازی، مکنی به ابوزرعه. نشو و نمایش در ری بوده است و در مائهء چهارم هجریه میزیسته و در میان این طبقه معروف است. شیخ الاسلام خواجهء اجل عبدالله انصاری نگاشته که من سیزده تن از این طبقه را دیده ام که وی را دیده...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد رعینی اشبیلی، مکنی به ابوالعباس. مقری و ادیب. وفات در 604 ه .ق .
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد رودباری. یکی از مشایخ صوفیه. رجوع به ابوعلی احمد... شود.