جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه داود: (تعداد کل: 158)
داود
[وو] (اِخ) ابن یزید الاودی مکنی به ابویزید محدث و تابعی است.
داود
[وو] (اِخ) ابن یزیدبن حاتم المهلبی (امیر) از شجاعان و خردمندان است با پدرش در افریقیه (ناحیهء تونس امروزی) میزیست و چون پدر درگذشت (سال 170 ه ق) بجای او نشست و نه ماه کفایت مهمات کرد تا اینکه رشید خلیفه عم وی روح بن حاتم را امارت داد...
داود
[وو] (اِخ) ابن یزیدبن عمروبن هبیرهء فزاری والی عراق از جانب مروان حمار خلیفهء اموی (حبیب السیر چ کتابخانهء خیام ج 2 ص 198 ) هنگامیکه قحطبه از جانب ابومسلم با عنوان سپهسالاری لشکر بر مروانیان در نواحی مختلفهء ایران تاخت برد، عامربن ضباره که از جانت مروانیان در کرمان...
داود
[وو] (اِخ) ابن یوسف بن ایوب از ایوبیان است رجوع به الملک الزاهر و الاعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 306 شود.
داود
[وو] (اِخ) ابن یوسف الخطیب رجوع به الخطیب داود در معجم المطبوعات العربیه شود.
داود
[وو] (اِخ) ابن یوسف بن عمر بن علی بن رسول رجوع به مؤیدالرسولی و الاعلام چ 1 زرکلی ج 1 ص 307 شود.
داود
( [وو] (اِخ) ابن یوسف بن عمر بن هبیره یکی از ولاه دولت اموی است (البیان و التبیین ج 1 ص 108.
داود
[وو] (اِخ) ابن یونس مکنی به ابوسلیمان قاضی القضاه غزنین و از معاصران ابوالفضل بیهقی بوده است و شاگرد ابوصالح تبانی امام اصحاب ابوحنیفه بعهد سلطان محمود غزنوی در سال 450 ه ق که ابوالفضل بیهقی تاریخ خود را می نوشته است هنوز حیات ( داشته (تاریخ بیهقی چ...
داود
- [وو] (اِخ) ابوهاشم بن قاسم بن عبیداللهبن طاهر از شرفاء مدینه است رجوع به حبیب السیر چ کتابخانهء خیام ج 2 صص 598 601 شود.
داود
[وو] (اِخ) الامام المنصور عبدالله ابن سلیمان بن حمزه بن علی بن حمزه رجوع به امیر صارم الدین و رجوع به الاعلام زرکلی چ 1 ص 304 ج 1 شود.
داود
[وو] (اِخ) البصیر او راست: مجمع المنافع البدنیه، و آن منتخبی است از کتاب المفردات ابن البیطار (معجم المطبوعات).
داود
1890 میلادی) رئیس اسقفان دمشق است رجوع به یوسف داود و رجوع به معجم - [وو] (اِخ) المطران یوسف ( 1829 المطبوعات العربیه ج 1 شود.
داود
تخلص میکرده است به سال 1065 ه « عشق » [وو] (اِخ) محمد داودبن میرزا عبدالله از اجلهء سادات عالی درجات اصفهان بوده و ق در اصفهان تولد شده و ظاهراً مقام تولیت آستانهء حضرت رضا را یافته است و هم در مشهد وفات یافته است و تا سال...
داود
[وو] (اِخ) ملک ناصربن ملک معظم شرف الدین عیسی بن ملک عادل ابوبکر سیف الدین محمد بن نجم الدین ایوب وی پس از فوت ملک معظم پدرش به سال 625 ه ق در دمشق بجای او نشست یکسال بعد ملک کامل عمش از مصر بقصد تسخیر دمشق آمد و...
داود
( [وو] (اِخ) (ملک) ظاهراً از حکام گرجستان بوده است بعهد غازان خان (از تاریخ مبارک غازانی چ اروپا ص 117.
داود
[وو] (اِخ) ملک زاهر ابوسلیمان مجیرالدین بن صلاح الدین ایوبی دوازدهمین پسر سلطان صلاح الدین یوسف ایوبی کرد معروف است و از دیگر برادران بیش همانند پدر بود در مصر به سال 573 ه ق بزاد و در 632 ه ق در حکومت بیره درگذشت و ملک عزیز...
داود
[وو] (اِخ) (میرزا) از شاعران ایران و از خاندان شهزادگان صفوی است این بیت از اوست: از لعل لبت در تب و تابست دل ما در آتش یاقوت کبابست دل ما (قاموس الاعلام ترکی) و نیز رجوع به داود اصفهانی و داود (محمد داودبن میرزا عبدالله) شود.
داود
[وو] (اِخ) میمندی ظاهراً از ندیمان سلطان مسعود غزنوی بوده است و بیهقی ضمن حکایتی از شراب خوردن مسعود به باغ پیروزی نام وی در عداد هم پیالگان شاه آورده است و گوید: بونعیم دوازده بخورد و بگریخت و داود میمندی مستان افتاد و (تاریخ ( بیهقی چ دکتر...