جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی بکر ثانی ملقب به فضل و مکنی به ابوالعباس. رجوع به ابوالعباس احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی بکر حلوانی مکنی به ابوالعباس. متوفی به سال 620 ه . ق. وی را شرحی است بر مفصل زمخشری.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی بکر حموی ملقب بشیخ شهاب الدین و معروف به رسام. او راست: عقدالدرر و اللاَلی فی فضل الشهور و الایام و اللیالی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی بکر خطیب قسطلانی شافعی. او راست: مشارق الانوار المضیئه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی بکر سنوی. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی بکر قزوینی. رجوع به حمدالله مستوفی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی بکر مرعشی حلبی حنفی مکنی به ابوالفضائل. وی عمده العقائد احمد نسفی را نظم و قصیدهء بردهء بوصیری را تخمیس کرده. و وفات وی به سال 872 ه . ق. بوده است. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی بکر نسفی. مشهور بقعود. او در بسیاری از فنون بارع بوده است و منظومه ای در نحو و منظومه ای در علل و زحافات عروضیه کرده است و بمصر میزیسته و وفات او در 1007 ه . ق. بوده است. او راست:
فی خد من احببته...
فی خد من احببته...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی ثابت اسماعیل. رجوع به احمدبن اسماعیل... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی جامع عاملی. او جدّ شیخ عبداللطیف بن علی بن احمدبن ابی جامع العاملی است. و یکی از علماء عصر خود و از فقهاء زمان خویش است. وی ثقه و ورع بود و از شیخ علی بن عبدالعالی باجازه ای که شیخ به سال 928 ه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی جعفر. رجوع به طبسی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی حاتم محمد بن عبدالله بن عبدبن هرثمه بن زکوان. مکنی به ابوالعباس. پسر خواهر عبدالرحمن بن اسماعیل بن بدر المعروف بالاقلیدس الاندلسی. رجوع به تاریخ الحکمای قفطی ص225 س17 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الحارث محمد بن فریغون مکنی به ابونصر.(1) از امرای فریغونی والی جوزجان که سلطان محمود غزنوی دختر او را به پسر خود امیر ابواحمد محمد تزویج کرد. متوفی به سال 401 ه . ق. رجوع به شرح یمینی صص 2 - 101 و لباب الالباب...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی حامد کرمانی ملقب به افضل الدین. هدایت در مجمع الفصحاء (ج1 ص94) آرد: از فضلای گرانمایه و مترسلین بلندپایهء عهد خود بوده است. موطنش بر دسیر و کوبنان [ کوه بنان ] و در آنولایت بعلم و فضل و حکمت طبیعی نادرهء دوران. در اختتام...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الحسن بن محمد بن جریربن عبدالله بن لیث بن جریربن عبدالله البجلی الجامی الخراسانی. مکنی به ابونصر و ملقب به زنده پیل و شیخ الاسلام و شیخ جام. یکی از بزرگان طریقهء صوفیه و از اکابر مشایخ این طائفه است و گویند نسب وی به...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الحسن الرفاعی (سیدی...). سید عابد و سرسلسلهء رفاعیه. خوندمیر در حبیب السیر (ج1 ص314) آرد که: سیدی احمد از اولاد امجاد امام موسی الکاظم علیهماالسلام بود و جمال حالش بکمالات صوری و معنوی آرایشی داشت و در کتب سلف از وی کرامات و خوارق عادات...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الحسن الشافعی الجامی. رجوع به احمدبن محمد بن جریر... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الحسن علی بن احمد. رجوع به احمدبن مهذب الدین ابی الحسن... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الحسن علی بن یوسف قرشی بونی. او راست: هدایه القاصدین و نهایه الواصلین. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الحسن النامقی. رجوع به احمدبن محمد بن جریر... شود.