جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفربن ابی البقا هبه الله بن نما الحلی الربعی مدعو بنظام برادر جعفربن نجیب الدین و او پدرفقیه صالح جلال الدین ابومحمد حسن بن نما الحلی است. (روضات ص146 س4).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفربن ثوابه. مکنی به ابوعبدالله. یکی از بلغاء فهماء. و تنی از ارباب اتساع در علم بلاغت. وی تا گاه مرگ تولیت دیوان رسائل داشت و پس از وی شغل او به أبواسحاق صابی دادند. ابوالحسین علی بن هشام کاتب گوید که از ابوالحسن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفربن حمدان فقیه حنفی معروف بقدوری. رجوع به ابوالحسین قدوری... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفربن مختار الواسطی النحوی العدل. مکنی به ابوعلی. برادرزادهء ابوالفتح محمد بن محمد بن جعفربن مختار نحوی. وفات وی پس از سال 500 ه . ق. بود و او را بواسط بازماندگان است. وی نحو از ابوغالب بن بشران فرا گرفت. و منزل او...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفر بحیری. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جعفر مَعقَری یمنی. از مردم مَعقر، رودباری به یمن و او استاد مسلم است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جمان الرازی. محدث است. و از ابوالضریس روایت کند. (تاج العروس مادهء ج م ن).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حاسب.ریاضی و منجم معاصر بنی موسی بود. از کتب اوست: کتاب الجمع و التفریق. کتاب المدخل الی علم النجوم. کتاب الی محمد بن موسی فی النیل. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حافظ عبدالغنی مقدسی. متوفی 643 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حَبل. قاضی مالقه بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حجاج مروزی. رجوع به مروزی احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حجری ملقب بزین القضاه. او راست: منبهات علی الاستعداد لیوم المیعاد للنصح و الوداد.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن الحداد ملقب بجمال الدین رجوع بروضات ص613 س6 بآخرمانده شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حسن.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حسن مکنی به ابوجعفر. ابن مندویهء اصفهانی رساله الی ابی جعفر احمدبن محمد بن حسن فی القولنج را بنام او کرده است. (عیون الانباء ج2 ص21).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حسن بن زهره الحسینی الحلبی. از مشایخ شهید اول است. (روضات الجنات ص202 س13 بآخر مانده).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن الحسن الخلال الوراق الادیب. صاحب خط ملیح رائق و ضبط متقن فائق، یاقوت گوید: گمان برم که ابن ابی الغنائم ادیب هم این احمد باشد و ما در باب علی بن محمد، دیگری را نیز باین نسبت نام بردیم و ظاهراً او برادر این...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حسن شافعی. قاضی امین الدین. او راست: انس فی فضائل القدس که در آن بر کتاب ابن عم خود جامع المستقصی اعتماد و در 603 ه . ق. بر او قرائت کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حسن مرزوقی. مکنی به ابوعلی. وی از مردم اصفهان است و یاقوت گوید که او در غایت ذکاء و فطنت و حسن تصنیف و اقامهء حجج و حسن اختیار بود و بر تصانیف او در جودت مزیدی نیست. و چنانکه ابوزکریا یحیی بن منده...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن الحسین. رجوع به ابومحمد جریری ... و احمدبن محمد بن حسین جریری شود.