جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن کیغلغ شحنهء اصفهان. چون لشکری رئیس دیالمه به سال 319 ه . ق. قصد اصفهان کرد و قلعهء ماربین را منهدم ساخت و احمدبن کیغلغ شحنه بمبارزهء او شتافت دیالمه به اصفهان درآمدند ولی لشکری با گروهی تأخیر کرد و ابن کیغلغ با او بمحاربه پرداخت...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن لال. رجوع به احمدبن علی همدانی ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اللبودی خلیل. او راست: الروض البسام فی من ولّی قضاء الشام.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن لؤلؤ. رجوع به ابن النقیب در ذیل این لغت نامه شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مأمون بن احمدبن محمد مکنی به ابومنصور دومین کس از آل فریغون. وی پس از پدر در خوارزم فرمانروائی یافت. رجوع به آل فریغون و رجوع به احمدبن محمد مکنی به ابوالحرث و ابن مأمون ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مأمون بن هارون الرشید. رجوع به احمدبن علی ... و رجوع به ابن مأمون ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مبارک حوفی [ خزفی ] . رجوع به احمدبن مبارک نصیبی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مبارک نصیبی حوفی [ خزفی ](1) نحوی. مکنی به ابوالعباس و ملقب به تقی الدین. او راست: شرحی بر مقصورهء ابن درید و شرحی بر ملحه الاعراب ابومحمد حریری. وفات او به سال 664 ه . ق. بود.
(1) - در کشف الظنون ذیل مقصورهء ابن درید،...
(1) - در کشف الظنون ذیل مقصورهء ابن درید،...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن متوج البحرانی. رجوع به احمدبن عبدالله بن سعید ... و ابن متوج شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن متوکل علی الله عباسی. رجوع به ابوالعباس احمد ... و رجوع به معتمد علی الله احمد بن متوکل شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مثنی بن عبدالکریم. منجم. او راست: تعلیل زیج خوارزمی و طبقات الامم.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مجدالدوله مکنی به ابونصر. خوندمیر در حبیب السیر (ج1 ص338) آرد: نقلست که چون مدت دو سال از سلطنت مودود درگذشت ابونصر احمدبن مجدالدوله بر قصد بعضی ارکان دولت مؤاخذ و مقید گشت و در محبس شربتی مسموم خورده فوت شد آنگاه طاهر مستوفی بر مسند...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مجدی ملقب بشهاب الدین. او راست: کتاب الحقائق فی حساب الدرج والدقائق. وفات وی به سال 850 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد. او راست: الوشی المصون و اللؤلؤ المکنون فی علم الخطّ الذی بین الکاف و النون شامل علم جفر و حروف، و در آن 623 علم ذکر کرده است. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد. وی کتاب راجع بفتوحات الشام تألیف احمدبن اعثم کوفی را بفارسی ترجمه کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد. معروف بأبن مدبر کاتب. او بنقلهء کتب بعربی از مال خویش صلات میداد و افضال وی در حق آنان بسیار بود. (عیون الانباء ج1 ص206).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مُحمّد. رجوع به علاء الدّوله سمنانی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن مُحمّد. رجوع به نشانجی زاده شود.
احمد
[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول. چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ. ق. بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد. یا سلطان احمد ثالث پسر سلطان محمد رابع، بیست وسومین از سلاطین عثمانی. مولد او به سال 1083 ه . ق. / 1673 م. وی به سال 1115 / 1703 م. جانشین برادر خود مصطفی خان دوم، که بدست ینگی چریان و علما خلع شده...