جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم خالدی ابیوردی. رجوع به احمدبن ابی المجد ابراهیم... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم سروجی مکنی به ابوالعباس. قاضی القضاه شمس الدین فقیه حنفی. صاحب مصنفات مشهور از جمله: الحجه الواضحه فی ان البسمله لیست من الفاتحه. وی بسن هفتادودوسالگی به سال 710 یا 717 ه . ق. درگذشت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم السیاری الشیعی اللغوی النحوی مکنی به ابوالحسین. وی خال ابوعمر زاهد است و این ابوعمر از اصحاب ثعلب باشد و بخط شهید اول دیده شده است که ابوبکربن حمید گفت: ابوعمر زاهد را گفتم: سیاری کیست؟ گفت خال من است، وی رافضی بود و چهل...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم الصعیدی الدمشقی المعروف بالشرف الفزاری. وی مقری و نحوی است و خطیب مسجد اموی و شیخ دارالحدیث ظاهریه بود. او از سخاوی و ابن عبدالدائم بن ابی اکبس و جماعت دیگری حدیث شنیده است و نجم قحفازی از او روایت کند. مولد احمد رمضان سال...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم الضبّی مکنی به ابوالعباس و ملقب به کافی الاوحد وزیر. او پس از وفات صاحب ابوالقاسم بن عباد وزارت فخرالدوله ابی الحسن علی بن رکن الدوله بن بویه داشت و بصفر سال 399 ه . ق. (1) ببروجرد از اعمال بدربن حسنویه درگذشت. ثعالبی در...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم طالقانی. رجوع به ابونصر احمدبن ابراهیم طالقانی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم عینتابی مکنی به ابوالعباس و ملقب بشهاب الدین. قاضی عسکر دمشق. متوفی به سال 767 ه . ق. او راست المنبع فی شرح المجمع [ یعنی مجمع البحرین و ملتقی النحرین تألیف امام مظفرالدین احمدبن علی بن ثعلب ]. و شرح ملتقی البحار شمس الدین...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم الغنوی. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح فی مآخذ العلماء علی الشعراء از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص294).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم القزوینی. یکی از شیوخ اجازهء شیخ الطائفه ابوجعفر ثالث، محمد بن حسن بن علی الطوسی. رجوع به ص584 س15 روضات الجنات شود.
احمد
[اَمَ] (اِخ) ابن ابراهیم لغوی. رجوع به رمذی صغیر شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم مصری. رجوع به ابوسعید مهرانی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم مقدسی مکنی به ابومحمود شاگرد حافظ ذهبی. او راست: اسماءالمدلسین.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم نحاس دمشقی مکنی به ابوالعباس و ملقب بمحی الدین شافعی. متوفی شهیداً سنهء 814 ه . ق. او راست: تنبیه الغافلین عن اعمال الجاهلین و تحذیر السالکین من افعال الهالکین. و مشارع فی شارع(1) الاوراق. و حاشیه ای بر حاشیهء سیّد شریف بر تجرید و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم واسطی حنبلی ملقب بعمادالدین و متوفی به سال 711 ه . ق. او راست شرحی نافع بر منازل السائرین عبدالله انصاری. و البلغه والاقناع فی حلّ شبهه مسئله السماع. و مدخل اهل الفقه و اللسان. حاج خلیفه در کشف الظنون در ذکر البلغه و الاقناع...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم ورّاق. او راست: کتاب هجاء المصاحف. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی احمد طبری شافعی مکنی به ابوالعباس. رجوع به ابن قاص شود. و نیز او راست: فتاوی ابن القاص و هم کتابی راجع بردّ و قبول اعتراضات بر شافعی و مفتاح در فروع شافعیه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی احمد طلحه... رجوع به معتضد... و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص370 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الاسود قیروانی. زبیدی ذکر او آورده و گوید: او در نحو و لغت در غایت حدّ بود و از اصحاب عبدالملک المهدیست و تصانیفی در نحو و غریب و مؤلفات نیکوی دیگر دارد و شاعری مجیّد است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الاصبع. رسول معتمد خلیفهء عباسی نزد عمروبن لیث. رجوع بتاریخ بیهقی چ ادیب ص296 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی اصیبعهء خزرجی. رجوع به احمدبن القاسم بن خلیفه... شود.