جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن سوار مقری مکنی به ابوطاهر. بنا به روایت سمعانی وی در چهارم ماه شعبان سنهء 496 ه . ق. وفات کرده است و در پیش گور معروف کرخی بخاک سپرده شده. سمعانی آرد: ابوالفضل ناصر گوید گمان کنم مولد ابن سوار در سنهء 416...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن شعیب بن علی بن سنان بن بحرنسائی. صاحب کتاب سنن یکی از صحاح ستهء اهل سنت. مولد او به سال 214یا 215 ه . ق. بنساست و پس از فراگرفتن فقه و حدیث از احمدبن حنبل و غیر او در مصر سکونت گزید و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن طاهر جوبقی ادیب. از مردم جوبق، دهی به نسف.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن عبدالجبار الطبرسی القاضی که از او ولد علامه بواسطهء حسین بن ردّه روایت کند. رجوع به روضات الجنات ص302 س1 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن عبدالقادربن محمد الحسینی العبیدی سبط ابن الصائغ البعلی الاصل القاهری مکنی به ابوالعباس و ملقب بتقی الدین و معروف به المقریزی. مولد 766 و وفات 845 ه . ق. و سخاوی گوید مقریزی نسبت است بحاره ای به بعلبک و آن حاره معروف به...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن عبدالکافی بن علی بن تمام السبکی مکنی به ابوحامد. (روضات الجنات ص61 س13).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن عبدالله مقری بغدادی مکنی به ابوالخطاب: او راست: قصیده فی السنه و قصیده فی آی القرآن. وفات به سال 446 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن علاء الدین صفوری حسینی شاعر و ادیب از مردم دمشق 977 - 1043 ه . ق. وی عوارض بمعنی حق دیوانی را در شعر استعمال کرده و گوید اعتذارا:
ایا من فضله و الجود سارا
مسیر النیرین بلامعارض
وعدتک سیدی و الوعد دین
ولکن ماسلمت من العوارض.
ایا من فضله و الجود سارا
مسیر النیرین بلامعارض
وعدتک سیدی و الوعد دین
ولکن ماسلمت من العوارض.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن علی بن عبدالله الفارسی. از رواه اخبار است. (سمعانی ص3).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن علی مرتفع معروف به ابن الرّفعه و ملقب به نجم الدین. او راست: المطلب در 60 جلد و آن شرح ناتمام وسائل امام غزالی است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن عمر بن سوار مقری. مکنی به ابوطاهر. رجوع به احمدبن علی بن سوار ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن عیسی یکی از صناع آلات فلکیه و او با ابن الندیم صاحب الفهرست قریب العهد بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن فصیح همدانی ملقب به فخرالدین. وی متن فرائض السراجیه را نظم کرده است. و نیز او راست: قصیده فی القرائه و هم کنز الدقائق را به نام مستحسن الطریق نظم کرده است. و وفات وی به سال 755 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن قاسم ابوالعباس زقاق محدث و فقیه مغربی. ولادت او در فاس بود و تألیف بسیار دارد وفات او به سال 1032 ه . ق. است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن قدامه. مکنی به ابوالمعالی، قاضی انبار. یکی از علماء معروف در ادب: او راست: کتاب فی علم القوافی. کتاب فی النحو. و فات وی به سال 486 ه . ق. بوده است. (معجم الادبا چ مارگلیوث ج1 ص260).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن قیس المختاربن عبدالکریم. رجوع بابنِ وحشیهء کلدانی ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن لال. رجوع به ابن لال شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن المأمون النحوی اللغوی القاضی. یاقوت گوید: او دارای خطی ملیح و عقلی صحیح بود. مولد وی ذی القعدهء سال 509 ه . ق. و وفات به شعبان 586 است. و من از پسر او ابومحمد عبدالله بن احمد شرح حال احمد خواستم و او...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن مثنی تمیمی واعظ مکنی به ابویعلی. او راست جزئی در حدیث و کتاب معجم الصحابه. رجوع به ابویعلی احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن محمد. رجوع به ابن منجویه... شود.