جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابی بکر عبدری مکنی به ابوالعباس اندلسی ثم المیورقی(1) او راست: بهجه المهج فی بعض فضائل الطائف و وج. (کشف الظنون).
(1) - De Majorque.
(1) - De Majorque.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابی جعفر محمد بن ابی صالح بیهقی مقری لغوی. مکنی به ابوجعفر، معروف به بوجعفرک با کاف تصیغر فارسی. امام ابوالمظفر عبدالرحیم بن ابی سعد سمعانی از پدر خود روایت کند، که مولد بیهقی در حدود سنهء 470 ه . ق. است، و وفات...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن ابیطالب طبری ساروی معروف به شیخ طبرسی(1) مکنی به ابومنصور. فقیهی از مردم ساریهء مازندران. و او شیخ محمد بن علی بن شهرآشوب ساروی مازندرانیست. او راست: کتاب الاحتجاج. کتاب الکافی در فقه. و کتاب مفاخرالطالبیه. و کتاب تاریخ الائمه. و کتاب فضائل الزهراء...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد. رجوع به ابن فصیح در ذیل این لغت نامه شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد. معروف به ابن افلح القیسی الخضراوی متوفی542 ه . ق. (روضات الجنات ص78).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد. او راست: کنز البلاغه فی الانشاء بزبان فارسی و مختصر است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد. رجوع به احمدبن مهذب الدین ابی الحسن علی بن احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد. معروف به ابن سیمکه شروانی و او مردی فاضل و ادیب بود و صاحب تلخیص الاَثار ذکر او آورده است. متوفی به سال 504 ه . ق. (؟). (روضات الجنات ص77).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمدبن خلف انصاری غرناطی معروف به ابن بادش نحوی، صاحب روضات از بغیه روایت کند و او از البلغه، که احمد بن علی امامی نحوی و مقری و نقاد است وابن زبیر گوید او عارف بآداب و اعراب و امام نحوی متقدم و راویه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمدبن داود بلوی. او راست: فرائد الفوائد فی فنون غیر واحد و شرح عروض الخزرجیه تألیف عبدالله بن محمد مالکی اندلسی که به سال 908 ه . ق. از آن فراغت یافت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمدبن العباس النجاشی الاسدی المعروف بابن الکوفی و المکنی بابی الحسین او ابی الخیر او ابی العباس. نسب او بهفت واسطه به عبدالله نجاشی والی اهواز منتهی شود. و عبدالله همان صاحب رسالهء مشهور صادق علیه السلام است. ابوالحسن سلیمان الحسن بن سلیمان صهرشتی...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد ابوالعباس معروف به ابن رفاعی رجوع به ابن رفاعی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد شناوی مصری متوفی به سال 1028 ه . ق. او راست: تحلیه البصائر بالتمشیه علی الجواهر.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد محلی معروف به ابن زنبل رمال. او راست: الذهب الابریز المحرر فی انتفاء [ کذا و لعله؛ انتقاء ]علم الرمل و الاثر.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد نجاشی. رجوع به احمدبن علی بن احمدبن العباس النجاشی. و رجوع به نجاشی احمد ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد نحوی معروف به ابن نور. متوفی به سال 737 ه . ق. (روضات ص78).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن احمد همدانی او راست: نظم المنار. و الفرائض السراجیه. و قصیده فی القراآت. متوفی به سال 755 ه . ق. (روضات ص78).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن الاخشید. رجوع به ابوالفوارس احمدبن علی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن اسماعیل میکالی. یکی از افراد خاندان آل میکال او پدر ابوالفضل عبیداللهبن احمد صاحب کتاب المنتحل است و رجوع به احمد بن علی میکالی (امیر...) شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی بن بحرمکنی به ابوالقاسم که ابوعلی بن مندویهء اصفهانی «رساله الی ابی القاسم احمدبن علی بن بحر فی تدبیر المسافر» را به نام او کرده است. رجوع به عیون الانباء ج2 ص21 شود.