جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان بن ابی بکربن بصیص الزبیدی ملقب بشهاب الدین و مکنی به ابوالعباس. صاحب روضات از بغیه و او از خزرجی آرد که احمد در نحو و لغت و عروض عالم وحید دهر خویش و متفننی متقن و لوذعیی در علوم و صاحب حسن سیرت و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان بن ابی المطوس. مکنی به ابوعثمان. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان بن بناء ازدی مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن البناء. رجوع به احمدبن عثمان ازدی ...شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان بن صبیح جرجانی حنفی. رجوع به احمدبن عثمان بن ابراهیم صبیح شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان بن عمر یقچی مکنی به ابوالمعالی. او راست: قواعد الادله و شواهد الاحبه در اصول.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان بن محمد العثمانی. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر ص142 و 240).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان ازدی مکنی به ابوالعباس و ملقب به ابن البناء از حکماء مملکت اسپانیا و علماء مائهء هفتم هجریست در فنون معقول و مسموع لاسیما نجوم و هیأت و تفسیر و سنن تبحری عظیم و در سایر صناعات نیز از طب و کلام و رمل و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان ترکمانی. رجوع به احمدبن عثمان بن ابراهیم ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عثمان نریزی حافظ فرضی. او از احمدبن الهیثم الشعرانی و یحیی بن عمروبن فضلان التنوخی و از او ابوالفضل الشیبانی روایت کنند و او حافظ بود و بحتری در شعر نام او آورده است. وی از مردم نریز آذربایجان است و نریز قریه ای است از...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عربشاه. رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن العروضی. او راست: ربعه فی الفرائض.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن العریف. رجوع به احمدبن محمد بن موسی ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عزالدین محمد معروف به ابن عبدالسلام و ملقب به شهاب احمد. او راست: الفیض المدید فی اخبار النیل السعید. وفات وی به سال 931 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عساکرالجذامی الاشبیلی. رجوع به احمدبن هبه الله ... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عضدالدوله مکنی به ابوالحسن. برادر ابوالفوارس شیرذیل. در ترجمهء تاریخ یمینی (ص311) آمده است که صمصام الدوله ... چون ایام عزا [ ی پدر ]منقضی شد بجای پدر بنشست و بتدبیر ملک و رعایت رعیت مشغول شد و ابوالفوارس شیرذیل که برادر او بود و از...
احمد
[اَ مَ] ابن عطاءالله اسکندرانی ملقب به تاج الدین. او راست: مرقی ابی المقدس الانفی و وفات وی به سال 709 بود. و رجوع به ابن عطاءالله تاج الدین شود.
احمد
[اَ مَ] ابن عطاء رودباری. مکنی به ابوعبدالله یکی از بزرگان صوفیه. او در عصر خود شیخ شام بود و مدتی در صور سکنی گزید و خواهر زادهء ابوعلی رودباری صوفی معروف متوفی در سال 322 (ه . ق). میباشد و از وی نقل کرده است. وفات احمد بسال 369...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عطار. رجوع به احمدبن محمد معروف به ابن عطار شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عطار دنیسری. مکنی به ابوالعباس. او راست: العهود العمریه فی الیهود و النصاری. وفات وی به سال 764 (ه . ق). بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عقبه. رجوع به احمد جمال الدین ... شود.