جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابواسحاق: (تعداد کل: 64)
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) رجوع به ابراهیم بن مدبر... شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن المهدی بن المنصور ابی جعفر محمد بن علی بن عبدالله بن العباس بن عبدالمطلب. برادر هارون الرشید. رجوع به ابراهیم بن المهدی بن المنصور شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن نصربن عسکر ملقب به ظهیرالدین قاضی سلامیه. فقیه شافعی موصلی. اصل او از سندیهء عراق بود و در مدرسهء نظامیهء بغداد فقه آموخت و به سال 610 ه . ق. در سلامیه درگذشت.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) ابراهیم المس. یکی از خوشنویسان معروف و او شاگرد ابن معدان خطاط مشهور است. (ابن الندیم).
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) ابراهیم نوبختی. در اوائل قرن چهارم میزیست. وی خواهرزادهء ابوسهل ثانی و سلسلهء نسبش معلوم نیست. او از متکلمین است و کتابی در علم کلام موسوم به یاقوت از او معروف است.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون بن جیون حرانی معروف به صابی. رجوع به ابراهیم بن هلال... شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن یحیی بن عثمان الاشهبی. رجوع به ابراهیم بن یحیی بن عثمان شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن یحیی النقاش، معروف به ابن زرقیال. رجوع به ابن زرقیال... شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت ابراهیم بن یوسف بن ابراهیم حمزی اندلسی. رجوع به ابن قرقول ابراهیم... شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت ابن عسال مؤتمن برادر اصغر ابوالفرج هبه الله. رجوع به ابن عسال ابوالفضل... شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت دیگر ابوالعتاهیهء شاعر. رجوع به ابوالعتاهیه شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت ابوالیقظان نسّابه. رجوع به ابوالیقظان... شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) احمدبن محمد بن ابراهیم ثعلبی یا ثعالبی نیشابوری. مفسّر مشهور. او راست: تفسیر کبیر و کتاب العرایس فی قصص الانبیاء و غیره. وفات 427 ه . ق.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) اسماعیل بن عیسی العطار. از اهل بغداد، از اصحاب سیر. و حسن بن علویه العطار از او روایت کند. کتاب المبتدأ و کتاب حفر زمزم و کتاب الرده و کتاب الفتوح و کتاب الجمل و کتاب صفین و کتاب الالویه و کتاب الفتن از اوست. (ابن الندیم).
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت اسماعیل بن قاسم معروف به ابوالعتاهیهء شاعر. رجوع به ابوالعتاهیه شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت زیاد ابراهیم بن سفیان بن سلیمان بن ابی بکربن عبدالرحمن بن زیادبن ابیه. رجوع به زیاد ابواسحاق ابراهیم... شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) سبیعی، عمر بن عبدالله بن علی بن احمدبن محمد همدانی کوفی. از اعیان تابعین.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت طلحه بن عبیداللهبن محمد بن اسماعیل بصری. رجوع به طلحی ابواسحاق طلحه بن عبیدالله... شود.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کنیت علی بن احمدبن حسین بن احمدبن حسین محمویهء یزدی.
ابواسحاق
[اَ اِ] (اِخ) کسائی مروزی شاعر. نامش مجدالدین، معاصر سامانیان بوده و دولت غزنویه را نیز دریافته است. ولادتش به سال 341 ه . ق. و ناصرخسرو در زهدیات تقلید و پیروی او کند. از اشعار کثیرهء او جز قطعاتی چند در تذکره ها و فردهای معدودی در لغت نامه...