جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسماعیل: (تعداد کل: 583)
اسماعیل
[اِ] (اِخ) حلبی. رجوع به اسماعیل بن احمدبن سعید... شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) حیرت. رجوع به حیرت شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) خدیو مصر ابن ابراهیم بن محمدعلی. پادشاه مصر از 1280 تا 1300 ه . ق. (ترجمهء طبقات سلاطین اسلام ص 76). و رجوع به کتاب النقود ص141 شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) الخطبی. او راست: کتاب التاریخ. (ابن الندیم).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) دانشمندی. به روایت ابن اثیر، وی در اواخر قرن پنجم هجری حکمرانی داشت و از سلالهء دانشمندیّه است. فرنگیان وی را در یکی از قلاع روم محبوس کردند و عاقبت گمشتکین بن دانشمند وی را نجات داد. (قاموس الاعلام ترکی).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) دانشمندی. یکی از ملوک سلالهء دانشمندیه. پدر وی ابراهیم نام داشت و اسماعیل در اواخر قرن ششم هجری فرمانفرمایی داشت. (قاموس الاعلام ترکی).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) دهقان. رجوع به اسماعیل بن سهل دهقان شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) (بک) رأفت. استاد جغرافیا و علم شعوب(1) در جامعهء مصریه و مدرس تاریخ عمومی و جغرافیا در دارالعلوم. او راست: التبیان فی تخطیط البلدان، و آن شامل محاضراتی است در جامعهء مصریه، و مخصوص به قارهء افریقاست و به اختصار وصف مراکش و الجزائر و تونس و طرابلس...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) (بک) رشدی. مفتش صحت در اسیوط. او راست: السر المکنون فی ابحاث الطاعون، در مطبعه الشعب بسال 1322 ه . ق. / 1904 م. بطبع رسیده. (معجم المطبوعات).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) (افندی) رشدی الحکیم. حکیم باشی شهر حلوان. او راست: الجوهر الثمین باسعاف المسمومین، در بولاق بسال 1315 ه . ق. طبع شده. (معجم المطبوعات).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) رشیدی. شاعر. رجوع به رشیدی شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) رومی (شیخ...) یکی از کبار مشایخ قادریه. مولد وی طوسیه. او پس از فراغت از تحصیل علوم در قسطمونی بسائقهء دعوت معنوی شیخ عبدالقادر گیلانی عزیمت بغداد کرد و به تصفیه و تزکیهء باطن پرداخت و با لقب «پیر ثانی» به ارشاد ساکنان آناطولی و روم ایلی مأمور...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) زاهد فقیه. استاد ابن سینا. (تتمهء صوان الحکمه چ لاهور ص40 و 220).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) زمانی بن عباد. محدث است.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) زیدی، ابن قاسم. یکی از شرفای زیدیّه که در یمن اقامت کرده اند. نسب از علی (ع) دارد. مولد وی سال 1019 ه . ق. است و در سنهء 1055 پس از برادر خود امام احمد به مسند امامت نشست. مردی عالم و ادیب و عاقل و عادل...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) زین الدین. رجوع به اسماعیل جرجانی شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) سدی. رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمان سدی و المصاحف ص 35 شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) (پاشا) سری. وی مفتش ادارهء نظارت اشغال عمومیه سپس ناظر اشغال عمومیه در مصر بود و آنگاه عضو مجلس شیوخ شد (سال 1928 م.). او راست: 1- الدرر البهیه فی التجارب الکیماویه، مرتب بر شش باب: اول تعریفات اولیه، دوم در هواء و آب و آتش، سوم در...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) سکونی. رجوع به اسماعیل بن ابی زیاد سکونی شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) سلطان مراکش (مولوی...) او راست: کتاب لجاک الثانی ملک الانکلیز، متن کتاب و ترجمهء آن به فرانسوی در 1109 ه . ق. نوشته شده و در پاریس بسال 1913 م. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات).