جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن دارهء خراسانی. ملقب به نانک. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن داود ملقب به نظام الدین (خواجه). از وزرای میرزا شاهرخ. مؤلف حبیب السیر آرد: در شهور سنهء تسع عشروثمانمائه میرزا بایسنقر بعضی از اطوار ناپسندیدهء او [ سید فخرالدین وزیر ] را معلوم نمود وخواجه نظام الدین احمدبن داود را شریکش ساخته بمنصب وزارت نصب فرمود...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن داودبن ونند مکنی به ابوحنیفهء دینوری. رجوع به ابوحنیفهء دینوری احمدبن داودبن ونند و روضات ص448 س5 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن داودبن یوسف الجذامی. وی یکی از شرّاح مقامات حریری است و نیز او راست شرح ادب القاضی ابن قتیبه. وفات او به سال 598 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن داود الحدّاد مکنی به ابوسعید. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن داود دینوری. رجوع به ابوحنیفهء دینوری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن داود قِربی. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن دراج. رجوع به احمدبن محمد بن دراج شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن درویش خلیفهء آقشهری. او راست: تحفه المشتاقین الی مناقب الصحابه والتابعین.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رازی. وی مناسک محمد بن حسن شیبانی را شرح کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن راوندی. رجوع به ابن راوندی، و روضات ص54 و ابن خلکان شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رجب بن طیبغا المجدی الفرضی المیقاتی الشافعی ملقب به شیخ شهاب الدین. علاّمهء بارع در فقه و نحو و فنونی از ریاضی. او علوم مذکوره را درس گفت و هم کتابها نوشت و مردم از وی فائدتها حاصل کردند و در بعض علوم منفرد بود و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رداد. رجوع به احمدبن ابی بکربن محمد شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رزق الله الانصاری الحنفی. او راست مختصری در غریب جامع الاصول ابن اثیر.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رسلان مقدسی رملی ملقب بشهاب الدین. متوفی به سال 844 ه . ق. او راست شرح صحیح بخاری.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رشیدالدین فضل الله. رجوع به احمد (امیر...)بن خواجه رشیدالدین... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رشید الکاتب مولی سلام الابرش. رجوع بعیون الانباء ج2 صص34 - 35 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رشیق اندلسی کاتب مکنی به ابوالعباس. حمیدی ذکر او آورده و گوید پدر او از موالی بنی شهید بود و منشأ احمد به مرسیه(1) است و سپس بطلب ادب بقرطبه رفت و در فنون اَدب علم گشت و در صناعت رسائل باحسن خط بنهایت رسید و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رضوان مکنی به ابوالحسن. یاقوت گوید گمان میکنم که او یکی از شاگران نحو اصحاب ابی علی فارسی است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن رفاالسرمی الموصلی شاعر مکنی به ابوالحسن. او راست: المحب و المحبوب و المشموم و المشروب که در آن محاسن اشعار محدثین از غزل و خمریات و زهریات گرد آورده است. (کشف الظنون).