جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حسن: (تعداد کل: 522)
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن معروف. رجوع به حسن کورک زاده شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن ممش مناستری. رجوع به حسن فؤاد شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن منزول. رجوع به حسن بن محمد بن منزول شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن منصوربن محمودبن عبدالعزیز اوزجندی. رجوع به حسن قاضیخان شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن منصوربن محمد مبارک شواق اسنائی (632 - 706 ه . ق.). به تهمت شیعیگری محاکمه شد و توبه کرد و تبری جست و به قاهره آمد و به محضر لاچین رسید. او میگفت: شیخین را قبول دارم لیکن علی را مقدم میدارم. (دررالکامنه ج2 ص46).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن موسی بن سالم حناط کوفی. از امام صادق روایت دارد. او راست: کتاب الاصل. (ذریعه ج2 ص146 بنقل از فهرست شیخ طوسی).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن موسی بغدادی. رجوع به حسن بغدادی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن موسی الخشاب محدث است. او راست: کتاب الانبیاء و جز آن. (ذریعه ج2 ص355 و ج6 ص250).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن موسی کرد. رجوع به حسن بانی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن موسی نصبی. درگذشتهء 250 ه . ق. در دربار متوکل عباسی بود و کتاب «الاغانی علی حروف المعجم» را برای او تألیف کرد: و نیز از اوست. «مجردات المغنین». (هدیه العارفین ج1 ص267).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن موسی نوبختی. رجوع به حسن نوبختی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن مهران. رجوع به حسن محمد بن سماعه بن مهران شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن میمون اخباری. رجوع به حسن بصری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن ناصر علوی. رجوع به حسن غزنوی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن نبهان بن تنوخی، مکنی به ابوعلی کاتب. متولد 646 ه . ق. در کرک وجد او قاضی مصر بود و خود به شهادت می پرداخت. (دررالکامنه ج2 ص47).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن نجار نمیمی. رجوع به حسن بن محمد بن جعفر شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن نصربن حسین بن جبرئیل انصاری، محتسب قاهره. در جمادی دوم 709 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص47).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن نوح بن یوسف بن محمد بن آدم هندی بهروچی. درگذشتهء 11 ذی قعدهء 939 ه . ق. او راست: «امامه امیرالمؤمنین». (ذریعه ج2 ص339).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن نوح. رجوع به حسن قمری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن نورالدین حسینی شفتی. شاگرد حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهایی و معاصر شیخ محمود لاهیجی، شاگرد شهید دوم بود. از وی اجازه ای برای حسین بن روح الله صدرجهان طبسی به دست است. (ذریعه ج1 ص173).