جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوالقاسم: (تعداد کل: 535)
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمد بن یوسف حسینی سمرقندی. رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمد اول بن اسماعیل عبادی. از امرای اشبیلیه. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی الله... و رجوع به ابوالقاسم محمد بن اسماعیل بن عباد... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمد ثانی بن معتضدبن عباد ملقب به معتمد عبادی. سومین از امرای عبادی در اشبیلیه. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی الله... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمد المرتضی. سیمین از ائمهء رسی صعده (از 298 تا 301 ه . ق.). رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمد نزار و ملقب بقائم بن المهدی ابی محمد عبیدالله. پدر او مهدی او را در افریقیه ولیعهد خویش کرد و دو بار از جانب پدر خویش بگرفتن مصر رفت. و در زمان او ابویزید مخلدبن کنداد خارجی خروج کرد. ولادت قائم در شهر سلمیه به...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمد المعتمد علی اللهبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باللهبن الظافر المؤید بالله ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی. از وُلد نعمان بن منذر لخمی. آخرین از ملوک حیره.
ابن خلکان گوید: المعتمد...
ابن خلکان گوید: المعتمد...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمد نصرآبادی. رجوع به محمد... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمد نویری مالکی. رجوع به محمد نویری مالکی مکنی به ابوالقاسم... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن ابی الحسن بن حسین نیشابوری. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن احمد ابوالحسن فارابی ملقب به عمادالدین. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن حسین رکن سنجاری. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن حمزه بن نصر کرمانی. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن زنگی بن آقسنقر. یکی از اتابکان شام. ملقب به نورالدین (از 541 تا 569 ه . ق.). رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن سبکتکین غزنوی:
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت.فردوسی.
شاه ابوالقاسم بن ناصر دین
آن نبرده ملک نبرده سوار.فرخی.
رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت.فردوسی.
شاه ابوالقاسم بن ناصر دین
آن نبرده ملک نبرده سوار.فرخی.
رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن طغتکین ملقب به شهاب الدین. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن عبیداللهبن صاعد حارثی. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن عزیز عارضی خوارزمی، شمس المشرق. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن عمادالدین زنگی بن آق سنقر ملقب به ملک العادل نورالدین. رجوع به محمود... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) محمودبن عمر بن محمد بن عمر الخوارزمی. رجوع به زمخشری، و رجوع به محمود ابوالقاسم... شود.