جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محمد: (تعداد کل: 694)
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبدالله محب الدین. رجوع به ابن هشام محب الدین شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبدالملک زیات... رجوع به ابن زیات ابوجعفر محمد بن عبدالملک و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج5 صص94-103 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبدالواحد. رجوع به ابوعمرزاهد، محمد بن عبدالواحد. و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص329 - 333 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبدالوهاب. رجوع به ابوعلی جبائی محمد بن عبدالوهاب و رجوع به جبائی و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج4 صص267 - 269 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبدالوهاب. رجوع به قزوینی محمد بن عبدالوهاب شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبدکان... رجوع به ابن عبدکان شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبدون جیلی طبیب معروف. ابن البیطار در مفردات از او روایت کند از جمله در کلمهء (طلق، حرف) مدتی در بصره و زمانی به مصر در 347 ه . ق. به امر بیمارستانی اشتغال و به صناعت منطق اهتمام داشت و این علم را از...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبده کاتب به گفتهء نظامی عروضی در چهارمقاله(1) «دبیر بغراخان بود و در علم تعمقی و در فضل تنوقی داشت و در نظم و نثر تبحری و از فضلا و بلغاء اسلام یکی او بود» و این شرح را در خلال حکایتی که مربوط به...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبیدالله... رجوع به ابن تعاویذی ابوالفتح محمد بن عبیداللهبن عبدالله و رجوع به ابوالفتح محمد بن تعاویذی، و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج4 صص466 تا 473 و معجم الادباء چ اروپا ج7 ص31 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عبیداللهبن یحیی بن خاقان، مکنی به ابوعلی. رجوع به ابن خاقان شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عثمان بن بلبل، مکنی به ابوعبدالله لغوی و نحوی. سیرافی و ابوعلی فارسی را ملاقات نمود در شعر و ادب زبردست بود و در سال 410 ه . ق. درگذشت. (معجم الادباء ج7 ص39).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عثمان بن مسیح، مکنی به ابوبکر معروف به جعد، شیبانی نحوی ادیب و لغوی متوفی به سال سیصدوبیست واند. او راست: کتاب الالفات، الناسخ و المنسوخ، کتاب القراآت، کتاب المختصر، کتاب المقصور و الممدود و جز آن. (از معجم الادباء ج7 ص39).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عثمان خراسانی (نورالدین) دانشمند و متقی ساکن شیراز متوفی به سال 740 ه . ق. او راست: لطائف التفسیر، الزبده فی احادیث سیدالمرسلین. (شدالازار ص78 به بعد).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عثمان معروف به ابن اقرب، مکنی به ابوالملیح و متوفی به سال 774 ه . ق. او راست: الرعایه فی تجرید مسائل الهدایه. (از کشف الظنون).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن عربی، ابوبکر محیی الدین بن علی اندلسی. رجوع به ابن عربی ابوبکر محمد... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج4 صص296 - 297 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن علاءالدین تکش، ملقب به علاءالدین (596 تا 618 ه . ق.) ششمین از خوارزمشاهیان. پس از مرگ پدر به تاریخ بیستم شوال 596 بجای او نشست. ابتدا به دفع برادرزادهء خود هندوخان پسر ارشد ناصرالدین ملکشاه که مدعی جانشینی تکش بود برخاست و هندوخان شکست...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن علاءالدین ملقب به سیف الدین از پادشاهان غوری (556 - 558 ه . ق.). بعد از پدر به تخت نشست ابتدا دعات اسماعیلی را که به دعوت پدرش پرداخته بودند کشت و هر جا از اسماعیلیان نشان یافت به قتلشان فرمان داد سپس دو پسر...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن علی... رجوع به ابن المعلم شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن علی... رجوع به ابن سراج محمد بن علی بن عبدالرحمن شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن علی. رجوع به ابن هانی شود.