جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هاشمی: (تعداد کل: 29)
هاشمی
[شِ] (اِخ) قاضی ابوعمرو، قاسم بن جعفربن عبدالواحد... الهاشمی. محدث کثیرالروایه، وی اهل بصره و فاضل و امین و ثقه بود. از ابوالحسن علی بن اسحاق البحتری و عبدالغافربن سلامه الحمصی و جز آنان حدیث شنید. ابوبکر احمدبن علی بن ثابت الخطیب و ابوعلی حسن بن علی الوحشی و بسیاری...
هاشمی
[شِ] (اِخ) قاضی عبدالله. از نزدیکان القائم بامرالله بیست و ششمین خلیفهء عباسی بود. خلیفه، وی را به رسالت نزد طغرل بیگ اولین پادشاه سلجوقی به ایران فرستاد. (تاریخ گزیده ص354).
هاشمی
[شِ] (اِخ) مأمون بن شریف... العباسی القرشی، مکنی به ابومحمد. واعظ فصیح، در 560 ه . ق. در بغداد متولد شد و به سال 633 ه . ق. در همان شهر درگذشت. وی نظمی نیکو و نثری شیوا داشت. (از اعلام زرکلی ج6 ص147).
هاشمی
[شِ] (اِخ) محمد بن احمدبن ابی موسی الهاشمی، مکنی به ابوعلی. قاضی و از علمای حنبلی بود. در سال 345 ه . ق. در بغداد به دنیا آمد و در 428 در همان شهر وفات یافت. وی مورد احترام القادربالله و القائم بامرالله خلفای عباسی بود و در جامع منصور...
هاشمی
[شِ] (اِخ) محمد بن عبدالله بن محمد، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن سکره. رجوع به ابن سکره شود.
هاشمی
[شِ] (اِخ) محمد بن علی بن حمزه بن الحسن بن عبیداللهبن عباس بن علی بن ابیطالب، مکنی به ابوعبدالله. در بغداد به دنیا آمد. شاعر و راوی و محدث بود. مرزبانی گفته است که وی اخبار زیادی از خانواده و بنی اعمامش روایت کرده است. ابن ابی حاتم گفته است...
هاشمی
[شِ] (اِخ) محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب الهاشمی القرشی. پدر سفاح و منصور خلفای عباسی در سال 62 ه . ق. در قریه ای به نام حمیمه واقع در شراه به دنیا آمد. وی اولین کسی است که قیام به دعوت برای بنی عباس کرد. در...
هاشمی
[شِ] (اِخ) مغیره بن الحارث، مکنی به ابوسفیان. رجوع به ابوسفیان بن الحارث... شود.
هاشمی
[شِ] (اِخ) یاسین حلمی «پاشا» ابن السید سلماس الهاشمی. از رجال بزرگ سیاسی عراق در 1299 ه . ق. در بغداد متولد شد و در همانجا به تحصیل پرداخت و سپس برای ادامهء تحصیل به برلین رفت و در 1905 م. رئیس «ارکان حرب» شد. سپس وارد جمعیت «العهد» گردید...