جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ضحاک: (تعداد کل: 31)
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) ابن قیس شاری. پیشوای یکی از پانزده فرقهء خوارج. (مفاتیح العلوم) (بیان الادیان).
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) ابن مخلدبن ضحاک بن مسلم الشیبانی البصری، معروف به نبیل. او شیخ حُفّاظ حدیث بعصر خویش بود. او را جزئی است در حدیث. وی بمکه متولد شد (122 ه . ق.) و سپس ببصره رفت و بدانجا سکونت گزید تا درگذشت (212 ه . ق.).(1)یاقوت در معجم...
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) ابن مزاحم الهلالی البلخی مکنی به ابی القاسم. محدّث و مفسر و نحوی است. وی کودکان را ادب آموختی و مزد نستدی، و گویند در مکتب وی سه هزار کودک درس خواندندی و او بر درازگوشی برنشستی و بر ایشان طواف کردی. ضحاک، صحبت ابن عباس و...
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) ابن مَزیدبن عَجلان، عمّ عِصام بن جَبر الضحاک بن الحسن بن ابی الحسن و اسم ابی الحسن نصربن عثمان بن زیدبن مزید ابوعمرو است. جد ابی بکربن الضحاک متقبل غلهء جامع بود و مولد وی به اصفهان و مولد پدر و عمش دو پسر عجلان، به کوفه...
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) ابن یسار مکنی به ابوالعلاء. تابعی است.
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) ابومحمد. محدث است. (الموشح ص 243).
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) الحروری. ابودلامه گوید معاصر مروان بود و خلیفه بن خیاط گفته است: مارأیت اشدّ کمداً من امرأه من بنی شیبان، قتل ابنها و ابوها و زوجها و امها و عمتها و خالتها مع الضحاک الحروری فمارأیتها قط ضاحکه و لا مبسمه حتی فارقت الدنیا. (عقدالفرید ج3 ص214...
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) الشیبانی. الحافظ ابوبکر احمدبن محمد بن عمرو النبیل ابی عاصم الضحاک الشیبانی الظاهری. او شانزده سال شغل قضای اصفهان داشت و کتب وی در فتنهء زنج به بصره از میان بشد ولی مقدار پنجاه هزار حدیث از حافظهء خویش بنوشت. از ابن اعرابی در طبقات النساک نقل...
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) بیوراسب. بیوراسف. اژی دهاک. اژدهاک(1). اژدها. (فردوسی). اژدهافش. اژدهادوش. (فردوسی)... ماردوش. پادشاه داستانی که پس از جمشید بر اریکهء سلطنت نشست. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مدت پادشاهی وی هزار سال بود، بعضی از مبالغت کم روزی و نیم گویند(2). او را بیوراسپ خوانند و گویند...
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) علونی یا ضحاک بن علوان. بانی گنگ دژ بمشرق، از اقلیم دوم که قلعتی بوده است ببابل. حمدالله مستوفی در نزهه القلوب ذیل کلمهء بابل گوید: «بابل،... دارالملک ضحاک علونی(1) بوده است و ضحاک در آنجا قلعه ای ساخته بود و آن را گنگ دز گفتندی، اکنون...
ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) کسی که بیوت سبعه را که بنام کواکب هفتگانه بنا شده بود بعلماء سبعه که ازجملهء آنان تینگلوش (تنگلوش) بابلی است بازداد. (تاریخ الحکماء قفطی ص 104). و شهرزوری او را ضحاک بن قی یاد کرده است. (ترجمهء نزهه الارواح ص50). ظاهراً مراد همان ضحاک معروف است.