جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حرب: (تعداد کل: 35)
حرب
[حَ] (اِخ) ابن عبدالله. محدث است. (منتهی الارب).
حرب
[حَ] (اِخ) ابن عبدالله بلخی راوندی. از سرداران منصور عباسی و متولی شرطهء بغداد و سپس موصل بود. و به جنگ ترکان به تفلیس شد و در آنجا کشته گردید. حربیه محله ای به بغداد بدو منسوب است و آثار وی در موصل تا زمان ابن اثیر باقی بود. (اعلام...
حرب
[حَ] (اِخ) ابن عزالملک، ملقب به ملک تاج الدین. از ملوک سیستان در زمان سلاجقه، برادرزادهء ملک شمس الدین است. او بواسطهء عمهء خود بر عم خویش ملک شمس الدین خروج کرد و ملک شمس الدین کشته شد، و مردم سیستان او را به طوع و رغبت به سلطنت برداشتند...
حرب
[حَ] (اِخ) ابن قیس. محدث است. (منتهی الارب).
حرب
[حَ] (اِخ) ابن مالک، مکنی به ابی هنیده. محدث است. و برخی نام وی را حریث آورده اند.
حرب
[حَ] (اِخ) ابن محمد الحقوری الهروی، مکنی به ابوالحرث حقوری. از معاریف خراسان و مشاهیر فضلا بوده است، شعرش از شِعری درگذشته و فضلش بساط هنر عنصری درنوشته، در قصیده ای میگوید و جواب و سؤال را رعایت میکند:
گفتم این گه گه نمودن روی جباری بود
گفت قدر مرد اندر خویشتن...
گفتم این گه گه نمودن روی جباری بود
گفت قدر مرد اندر خویشتن...
حرب
[حُ رَ] (اِخ) ابن مَظّه. از قبیلهء مَذْحِج. (منتهی الارب).
حرب
[حَ] (اِخ) ابن میمون. محدث است. (منتهی الارب). وی جز حرب انصاری یا عبدی مکنی به ابی الخطاب است.
حرب
[حَ] (اِخ) ابن هلال. رجوع به حرب بن ابی حرب شود.
حرب
[حَ] (اِخ) نام ابوالوداد است. و گویند نام وی عبیدبن قیس باشد. (الاصابه قسم اول ج1 ص334).
حرب
[حَ] (اِخ) (باب...) محله ای به بغداد نزدیک قبر احمدبن حنبل. (معجم البلدان).
حرب
[حَ] (اِخ) خثعمی. تابعی است. (الاصابه ج2 ص78).
حرب
[حَ] (اِخ) سریج، مکنی به ابی سفیان. محدث است.
حرب
[حَ] (اِخ) سلمی. رجوع به حریث سلمی شود.
حرب
[حَ] (اِخ) سجزی ملک تاج الدین پدر میر ناصرالدین عثمان بن حرب السجزی. عوفی گوید: امیر ناصر پسر ملک تاج الدین حرب که از عدل شامل او باز با تیهو صلح کرده بود و آتش در جوار پنبه قرار گرفته، ملکی حلیم کریم، ملک دنیا را او وسیلت حصول ملک...