جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه الیاس: (تعداد کل: 29)
الیاس
[اِلْ] (اِخ) ابن یامین. رجوع به الیاس (پیغمبر) و تاریخ گزیده چ لندن ص51 شود.
الیاس
[اِلْ] (اِخ) ابن یوسف بن زکی بن مؤید نظامی گنجه ای. شاعر بزرگ داستانسرا. رجوع به نظامی شود.
الیاس
[اِلْ] (اِخ) امیر ابوعلی. حاکم کرمان در عهد امیرنصر سامانی. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (چ لندن ص382) آرد: امیر بوعلی الیاس که در اول عیاری کردی بتغلب بر کرمان مستولی شد، سی وهفت سال آنجا پادشاهی کرد تا شهریان بسبب ظلم برو خروج کردند و او را مقهور گردانیدند...
الیاس
[اِلْ] (اِخ) انطون الیاس. متوفی1952 م. او راست: القاموس العصری که فرهنگ انگلیسی به عربی است.
الیاس
[اِلْ] (اِخ) ایغوراوغلی(1). از سرداران بزرگ شاه اسماعیل اول صفوی. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج4 (فهرست) و عالم آرای عباسی ج1 ص30 و نیز رجوع به ایغوراغلی شود.
(1) - در فهرست عالم آرای عباسی (ص30) بصورت ایغوت اوغلی و در متن انعوت اغلی (!) آمده.
(1) - در فهرست عالم آرای عباسی (ص30) بصورت ایغوت اوغلی و در متن انعوت اغلی (!) آمده.
الیاس
[اِلْ] (اِخ) (افندی) بارون مدلج. او راست: کتاب «التربیه» که از فرانسوی تلخیص کرده و به سال 1902م. در مصر به چاپ رسانیده است. (از معجم المطبوعات).
الیاس
[اِلْ] (اِخ) خواجه خان بن توغلقتیموربن ایملخواجه بن دواخان. حکمران ماوراءالنهر از طرف توغلقتیمور (763 ه . ق.). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج3 (فهرست) شود.
الیاس
[اِلْ] (اِخ) شهاب الدین. وی با حاکم لرستان صمصام الدین محمود جنگ کرد و سرانجام بدست او کشته شد و بدستور غزان خان، صمصام الدین نیز بقصاص وی بقتل رسید (695 ه . ق.). رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص556 شود.
الیاس
[اِلْ] (اِخ) قلندر (مولانا...). معاصر سلطان اویس بن شیخ حسن (776 ه . ق.). خواندمیر در حبیب السیر گوید: هم در آن ایام خواجه نجیب الدین برادر امیر شمس الدین زکریا وزیر گردید و مولانا الیاس قلندر که با آن امیر و وزیر صفایی نداشت این قطعه نظم کرد و...