جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) قلقشندی. رجوع به احمدبن عبدالله بن محمد قلقشندی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) قلقشندی. او راست: صبح الاعشی فی کتابه الانشاء و این کتاب را در 791 ه . ق. به انجام رسانیده و در 13 مجلد بزرگ بسال 1331 ه . ق. در مطبعهء امیریهء قاهره بطبع رسیده است. و رجوع به احمدبن علی قلقشندی مصری... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) قماج (امیر). حاکم ترمذ بزمان سنجر و چون سنجر پس از چهارسال که در دست غزان بود تدبیر فرار کرد بامیراحمد قماج پیغام داد که کشتیها در کنار آب آمویه معد و مهیا سازد. روزی امیر الیاس غز را که موکلش بود بفریفت تا برسم شکار او...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) قنبری بن بشر. محدثی از اولاد قنبر مولی علی علیه السلام است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) قنقرات (خواجه...). مؤلف حبیب السیر در ج2 ص316 آرد که: محمدخان شیبانی چون از توجه میرزا بدیع الزمان بصوب آذربیجان و خلوّ عرصهء جرجان خبر یافت ایالت آن ولایت را بامیر خواجه احمد قنقرات که سالها در ملازمت خاقان منصور و مظفر حسین میرزا بسر برده بود...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) قیسی. رجوع به ابن حجه ابوجعفر و رجوع به احمدبن محمد بن محمد... و روضات الجنات ص87 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) قیطاس زاده. او از شعرای دورهء سلیمان خان قانونی است. پدر او سمت سنجاق بیگی داشت و خود او برتبهء دوات داری و ارپه امینی و امانت شهر و دفترداری تیمار روم ایلی رسید و در آخر دفتردار دیاربکر بود و آنگاه که به او تکلیف سنجاق...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کاتب مشهور بابن ندیم. رجوع به ابن الندیم و روضات الجنات ص54 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کاتب اصفهانی. رجوع به احمدبن سعدابوالحسین... و روضات الجنات ص58 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کاشی پدر ابونصر معین الدین وزیر. رجوع به ابونصربن احمد الکاشی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کافی. فریدالدین احمدبن محمد ایزدیار. او دیوان انشاء سلطان غیاث الدین بن سام داشته و مداح او بوده است. و در نظم و نثر استاد بوده و در تذکره ها بعض اشعار او آمده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کافی. ملقب بشمس الدین قاضی القضاه قزوینی. صاحب حبیب السیر گوید: او از خوف فدائیان اسمعیلیه پیوسته مانند ماهی جوشن پوش بود و در باب وجوب دفع ملاحده مبالغه بجای آورد. بنا برآن منکوقاآن خاطر بر آن قرار داد که یکی از شاهزادگان را با سپاه فراوان...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کتاکت. معروف به الزمن. از شعر اوست:
حضروا فمذ نظروا جمالک غابوا
والکل مذ سمعوا خطابک طابوا
فکأنهم فی جنه و علیهم
من خمر حبک طافت الاکواب
یا سالب الالباب یا من حسنه
لقولبنا الوهاب و النهاب
القرب منک لمن یحبک جنه
قد زخرفت و البعد عنک عذاب
یا عامرا منی الفؤاد بحبه
بیت العذول علی هواک...
حضروا فمذ نظروا جمالک غابوا
والکل مذ سمعوا خطابک طابوا
فکأنهم فی جنه و علیهم
من خمر حبک طافت الاکواب
یا سالب الالباب یا من حسنه
لقولبنا الوهاب و النهاب
القرب منک لمن یحبک جنه
قد زخرفت و البعد عنک عذاب
یا عامرا منی الفؤاد بحبه
بیت العذول علی هواک...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (خواجه سیدی...) کجحی. مؤلف حبیب السیر آرد (ج 2 ص184): امیر یوسف ترکمان بنخجوان آمده و خواجه سیدی احمد کجحی که خلاصهء خاندان مشایخ عالی شان بود نزد او رفته از بلیاتی که در آن اوقات بتبریزیان رسیده بود شمه ای بعرض رسانید و داروغه و استمالت...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کسروی (سید...). از فضلای معاصر مقتول بروز دوشنبهء بیستم اسفند 1324 ه . ش. او راست: لهجهء آذری. شهریاران گمنام در سه مجلد. نام شهرها و دیه های ایران در 2 جلد. تاریخ 18 سالهء آذربایجان در 6 جزء. تاریخ مشروطیت در 3 مجلد. تاریخ مشعشعیان. تاریخ...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کشائی. رجوع به احمدبن الحسین المستوفی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کشفی. رجوع به احمدبن ابی بکربن محمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کلاباذی حافظ. متوفی بسال 398 ه . ق. رجوع بروضات الجنات ص66 س20 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کلبی. کاتب مأمون خلیفه. یکی از خوشنویسان معروف در خط عربی. (ابن الندیم).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) کمال پاشا (1267 - 1341 ه . ق.). احمد کمال بن حسن بن احمد علامهء اثری یکی از نوابغ مصر. مولد و منشأ و وفات او در قاهره بود و زبانهای عربی و فرانسه و انگلیسی و آلمانی و ترکی و خط هیروگلیفی نیکو میدانست و بمناصب...