جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اسماعیل جزائری. فقیه شیعی. منشأ وی نجف و وفات او در حدود سال 1050 ه . ق. بوده است و از تصانیف او است: شرح تهذیب و آیات الاحکام و غیر آن.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اسماعیل سامانی مکنی به ابونصر. دومین پادشاه از سلسلهء سامانیان (295 - 301 ه . ق.). خوندمیر در حبیب السیر (ج1 ص324) آرد: بعد از فوت پدر در بلدهء بخارا قدم بر مسند پادشاهی نهاده مکتفی خلیفه جهت او لوائی فرستاد و تمامی مملکت امیراسماعیل را...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اسماعیل طالقانی. رجوع به احمدبن اسماعیل بن یوسف طالقانی قزوینی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اسماعیل نطاحه مکنی به ابوعلی کاتب. بعربی شعر هم می گفته دیوان او پنجاه ورقه است. (ابن الندیم). و رجوع به احمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن الخصیب... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اشتریّ. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اِشکاب. محدّث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اضرب حلبی. او راست: المغنی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اعثم کوفی. اخباری مورّخ. مکنی به ابومحمد. وی شیعی است و یاقوت گوید او نزد اصحاب حدیث ضعیف بشمار است. او راست: کتاب المألوف و کتاب الفتوح معروف. و در آن اخبار ایام تا زمان رشید خلیفه آورده و کتاب التاریخ که خبرهای زمان را از...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اعرابی. رجوع به احمدبن محمد بن زیاد غزی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اعوذ دانشمند آقشهری حنفی. او راست: الانتقاد فی شرح عمده الاعتقاد. (کشف الظنون).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن افضل امیرالجیوش مکنی به ابوعلی. خوندمیر در دستورالوزراء (ص223) آرد: ابوعلی احمدبن افضل در زمان خلافت المستعلی باللهبن المستنصربالله، افضل امیرالجیوش بود و از روی استقلال بسرانجام مهمات ملک و مال قیام و در ایام ایالت الاَمر باحکام الله امیرالجیوش بر دست فدائیان نزاریه کشته گشت...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الیاس. اصلاً ایرانی و از نژاد کرد و از مردم شهرزور بود. پدرش به دمشق هجرت گزید و احمد بدانجا بزاد و ابتدا در مدرسهء سمیساطیه طباخ بود و ضمناً بفرا گرفتن علوم ادب پرداخت در لغت عرب و شعر و ادب چنان مهارت یافت که...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن الیاس القائد. رجوع به عیون الانباء فی طبقات الاطباء ابن ابی اصیبعه ج2 ص45 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن امیرالجیوش. رجوع به احمدبن افضل شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن امین الدین بسطامی فقیه فرضی، شافعی مفتی نابلس. او راست: شرح قصیدهء برده. شرح اربعین نووی. المناهج البسطامیه. و وفات وی در 1157 ه . ق. بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن امیه بن ابی امیه الکاتب مکنی به ابوالعباس. مرزبانی ذکر او آورده است و گوید او از خاندان کتابت و غزل و ظرافت و ادب بود. و احمدبن ابوالقاسم نیشابوری گوید که او را پس از سال 250 ه . ق. یا حوالی آن دیدم و...
احمد
[اَ مَ] ((اِخ) سلطان...) ابن اوغورلی محمودبن اوزون حسن. آنگاه که پدر وی محمود بقتل رسید وی بسلطان بایزید عثمانی التجا جست و سلطان بحسن قبول او را بپذیرفت و بشرف مصاهرت بایزید نائل گشت لکن سپس بی اطلاع سلطان به ایران گریخت و در ساحل ارس رستم بیگ عم...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن اویس بن حسن ایلخانی. چهارمین از امرای آل جلایر (784 - 813 ه . ق.). بعد از قتل سلطان حسن برادر دیگر او ابویزید از ترس از تبریز گریخته بسلطانیه پیش عادل آقا رفت و عادل آقا او را بپادشاهی نصب کرده برای سرکوبی سلطان احمد...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ایوب ارجانی. از مردم ارجان فارس. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن بایزید ثانی. او پس از وفات شهنشاه بن بایزید که هم در حیات پدر درگذشت اکبر اولاد بایزید بود و بایزید وی را ولایت عهد داد و از غایت عشق و علاقه ای که بدو داشت هم در حیات خود تخت و تاج را به او...