احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن افضل امیرالجیوش مکنی به ابوعلی. خوندمیر در دستورالوزراء (ص223) آرد: ابوعلی احمدبن افضل در زمان خلافت المستعلی باللهبن المستنصربالله، افضل امیرالجیوش بود و از روی استقلال بسرانجام مهمات ملک و مال قیام و در ایام ایالت الاَمر باحکام الله امیرالجیوش بر دست فدائیان نزاریه کشته گشت و امیر بزخم تیغ آن جماعت بعالم آخرت شتافته، چون الحافظ لدین الله بر مسند سلطنت قرار گرفت ابوعلی احمد را منظور نظر تربیت ساخت و منصب وزارت را بوی تفویض فرمود و ابوعلی در غایت اعتبار و اختیار در آن منصب دخل نموده، بعد از اندک زمانی فدائیان او را نیز از عقب پدر فرستادند و شخصی دیگر قایم مقام شده، آن مستمند نیز پس از روزی چند بضرب خنجر فدائیان بداختر بعالم دیگر شتافت. آنگاه الحافظ لدین الله منصب وزارت را بپسر خویش حسن تفویض فرمود و حسن بنابر آنکه بغایت سفاک و دلیر بود و از نشانهء جنون بهره ای تمام داشت در یک شب چهل کس را از امرای پدر بقتل رسانید و حافظ از ولد اعز متوهم گشته، جمعی را خفیه بقصد او اغواء نمود و حسن برین معنی اطلاع یافته، آن جماعت را نیز بکشت و بعد از آن بقیهء امراء و متجنده نزد حافظ رفته، بعرض رسانیدند که: اگر حسن را بما می سپاری فهو المطلوب و الا ترا از میان برمیداریم و حافظ در تسکین آن جماعت کوشیده، طبیبی را فرمود تا حسن را زهر داده، بعالم عقبی فرستاد. مصرع: بداندیش را هم بد آید بپیش. و رجوع بحبط ج1 ص361 شود.