جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خالد: (تعداد کل: 286)
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید طائی وی گفت: معاویه به عدی بن حاتم نوشت چیزی از تو میپرسم که فراموش شدنی نیست؛ یعنی قتل عثمان عدی بن حاتم نامه را به سوی علی بن ابی طالب برد و گفت: زن هیچگاه اولین همخوابهء خود را فراموش نمیکند پس عدی به او...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید عمری، مکنی به ابوالهیثم العمری المکی وی از ابن ابی ذئب و ثوری روایت میکند ولی ابوحاتم و یحیی او را تکذیب می کنند ابن عدی می گوید: محمد بن احمدبن حمدان الرسغنی ما را حدیث کرد از خالدبن یزید العمری از سفیان از ابان از...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید عمری وی گفت: از وهیب بن الورد شنیدم که میگفت: عمر بن عبدالعزیز به این ابیات تمثل می جست: یری مستکینا و هو للهو ماقت به عن حدیث القوم ماهو شاغله و ازعجه علم عن الجهل کله و ما عالم شیئا کمن هو جاهله عبوس عن...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید لؤلؤئی، مکنی به ابویزید وی از تابعان است رجوع به ابویزید خالدبن یزید شود.
خالد
( [لِ] (اِخ) ابن یزید مصری وی فقیه و از اعلامی است که در زمان حکومت منصور وفات یافتند (از تاریخ الخلفاء ص 180.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید هدادی، مکنی به ابوحمزه وی از تابعان است رجوع به ابوحمزه خالد شود.
خالد
( [لِ] (اِخ) ابن یسار وی از ابوهریره و جابر روایت میدارد ولی مجهول است (از لسان المیزان ج 2 ص 391.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یوسف بن خالد السمتی البصری وی ضعیف است ابن عدی حدیثی از برای او بدین طریق ذکر کرده است: محمد بن کسی نیست که حج و » : احمد اهوازی از خالد از عبدالله بن رجاء مکی از ابن جریح از نافع از ابن عمر ما را...
خالد
[لِ] (اِخ) ازهری زین الدین خالدبن عبدالله بن ابی بکر ازهری جرجاوی مصری وی از نحویان است و مرگش به سال 905 ه ق اتفاق افتاد او راست: 1 - الغاز النحویه 2 - التصریح بمضمون التوضیح (فی شرح الفیه بن مالک) 3 - تفسیر آیهء لااقسم بمواقع النجوم...
خالد
( [لِ] (اِخ) اشعر خزاعی وی با کرزبن جابر فهری در فتح مکه کشته شد (از امتاع الاسماع مقریزی جزء 1 ص 380.
خالد
از کشف الظنون ج 2 چ 2 ستون ) « منهاج التعبیر » و « مراتب الفقهاء » : [لِ] (اِخ) اصفهانی فرزند ابوالفرج علی اصفهانی او راست ( 1871 ) (کتاب هدیه العارفین ستون 343.
خالد
[لِ] (اِخ) افندی وی از شعرای عثمانی در قرن سیزدهم هجری قمری است این بیت او راست: گرفتار اولدم ای خالد بلای هجر ( دلداره دو چشمم قان دو کربیلمم عجب بن نه گناه یتدم (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2015.
خالد
[لِ] (اِخ) برمکی رجوع به خالدبن برمک شود.
خالد
[لِ] (اِخ) بریدی وی از سرکردگان عرب است، در زمان خلافت هادی به زمین مدینه وی در وقعهء حسین بن علی ابی طالب در ( مدینه به دست یحیی و ادریس دو پسر عبدالله بن حسن کشته شد (از کامل بن اثیر 1302 ج 6 ص 37.
خالد
[لِ] (اِخ) بلوی خالدبن عیسی بن احمدبن ابراهیم بن ابوطالب بلوی اندلسی مالکی، مکنی به ابوالبقاء وی به سال 737 ه ق او این کتاب را بهنگام سفر خود به مشرق نگاشت و آن مملو از فوائد و « تاج المفرق فی تحلیه اهل المشرق » : درگذشت او...
خالد
[لِ] (اِخ) بیک وی یکی از سرکردگان قزلباش است که عثمانیها او را با یکصد و پنجاه نفر قزلباش پس از فتح چالداران و یکروز قبل از ورود به تبریز در قریهء ساهیلان از دم شمشیر گذرانیدند (از تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد برون ترجمهء رشید یاسمی ( ص 61.
خالد
[لِ] (اِخ) ثانی رجوع به ابوالبقاء خالد ثانی شود.
خالد
[لِ] (اِخ) جرجاوی رجوع به خالد ازهری شود.
خالد
[لِ] (اِخ) جهنی وی جد عبدالله بن مصعب است و عبدالله از طریق پدر از جدش خطبهء منکری را مرفوعاً روایت می کند حکیم می گوید: عبدالله بن نافع زبیری از عبدالله بن مصعب بن زیدبن خالد « دویست و چهل و دو » در اصل « نوادر الاصول »...
خالد
( [لِ] (اِخ) جیاعی او راست دیوانی ترکی (از کشف الظنون ج 1 ستون 786.