جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خلوصی پاشا. یکی از وزرای زمان سلطان محمود خان ثانی عثمانی است. او از تربیت شدگان باب عالی بود و بمناصب کدخدائی، صدارت و نظارت مهمات حربیه رسید و در اواخر سال 1243 ه . ق. رتبهء وزارت با مرتبت قائم مقامی صدارت عظمی داشت و در...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خوارزمی ملقب به محیی الدین. او راست: تبیین الحقایق کما اکتنز فیه من الدقائق که مختصر کتابی است بهمین اسم.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خوارزمی. در ترجمهء تاریخ یمینی ص47 ببعد آمده است که: احمد خوارزمی از جملهء خواص حضرت نوح بن منصور سامانی بود و هر سال حملی بردست او بکعبهء معظم و مدینهء مکرم فرستادی تا بر اشراف حرمین و فقراء و مستحقان صرف کردی و بمصاب استحقاق و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خوارزمی. رجوع به ابوریحان بیرونی و رجوع بروضات الجنات ص68 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خوافی. رجوع به پیر احمد (خواجه...) خوافی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خَیّاش بن محمد بن سلمه. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خیاط. هندوشاه در تجارب السلف آرد (ص223 ببعد): عمادالدوله (ابن بویه) را نایبی بود او را ابوالعباس احمد خیاط(1) گفتندی و کارهای خاصهء عمادالدوله در دست داشت میان او و ابوسعید وزیر عداوتی بنشست و ابوالعباس بآن سبب دایم با عمادالدوله در حق وزیر خبث کردی و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خیالی (شمس الدین...بن موسی...). یکی از علمای عهد سلطنت محمدخان ثانی عثمانی. او مردی ادیب و فاضل و صالح بود و در بعضی مدارس تدریس میکرد و بر شرح عقاید نسفیه و بر حاشیهء تجرید حواشی دارد و کتاب نظم العقائد استاد خود حضربک را شرح کرده...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خیبری. رجوع به احمدبن عبدالقاهر شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) خیوطی. رجوع به احمدبن علی الابار... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) داعی. از قدمای شعرای عثمانی است و از پیوستگان شاهزاده سلیمان چلبی پسر یلدرم با یزیدخان. اصل او از مردم کرمیان بود و منظومه ای بنام جنگ نامه و بعضی مراسلات دارد و از اشعار اوست:
کوزم هیچ کورد یکک
وارمی بحق سورهء طاها
بنم یارم کبی فتنه
بنم کو کلم...
کوزم هیچ کورد یکک
وارمی بحق سورهء طاها
بنم یارم کبی فتنه
بنم کو کلم...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) دامغانی (قاضی...). او راست: الاستظهار و الاخبار.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) داود نظام الدین (امیر...). خوندمیر در دستورالوزراء ص352 و 353 آرد: در شهور سنهء تسع عشر و ثمانمائه (819 ه . ق.) بسعی میرزا بایسنغر بر مسند وزارت نشست و میان بخدمت صاحب تاج و سریر و کمر بعداوت سید فخرالدین وزیر بربست و بعد از عزل...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) درّانی. رجوع به احمدشاه افغان شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) درّ دوران. رجوع به احمدشاه افغان شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) الدردیر. او راست کتاب اقرب المسالک الی مذهب مالک. و احمد الصاویر را بر آن کتاب حاشیه ای است بنام بلغه السالک لاقرب المسالک.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) درویش (خواجه....). رجوع به احمد قابض شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) دشتی بن محمد بن ایان. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) دماوندی ملقب به شرف الدین خواجهء ادیب. عوفی مؤلف لباب الالباب او را در لوهور دیده و در کتاب خویش از او نقل کرده است. رجوع به لباب الالباب ج1 صص284 - 285 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) دمشقی. رجوع به احمدبن هبه اللهبن احمد... و رجوع به روضات الجنات ص89 شود.