جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جلال الدین (سلطان...). یپغو ملک در قصیده ای او را مدح گوید:
روزی بخواند آخر راوی بصوت دلکش
این قصّه های ما را در بارگاه سلطان
احمد جلال دنیا سلطان که گفت عالم
تا هست دور گردان مائیم و عهد و پیمان
گر دشمنی بیابی اندر زمانهء خود
از تو بما نمودن وز...
روزی بخواند آخر راوی بصوت دلکش
این قصّه های ما را در بارگاه سلطان
احمد جلال دنیا سلطان که گفت عالم
تا هست دور گردان مائیم و عهد و پیمان
گر دشمنی بیابی اندر زمانهء خود
از تو بما نمودن وز...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جلایر پسر سلطان اویس بن شیخ حسن ایلکانی. وی چهارمین از امرای آل جلایر (784 - 813 ه . ق.) است. سلطان حسین بن شیخ اویس چون بتبریز مراجعت کرد (بسال 784)، جهت استمالت عادل آقا بیشتر سپاهیان خود را بسلطانیه فرستاد تا او را در گرفتن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) الجلودی. رجوع به ص31 کتاب محاسن اصفهان مافروخی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جمال الدین معروف به ابن عقبه. او راست: عمده الطالب فی نسب آل ابی طالب. وفات وی بسال 828 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جمال الدین. رجوع به احمدبن عبدالله بن هشام شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جمال الدین. رجوع به احمدبن عمر بن ابراهیم انصاری... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جمال الدین. رجوع به احمدبن عمر بن اسماعیل بن محمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جمال الدین (شیخ...). رجوع به احمدبن علی بن تمات... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جمال الدین (کیا...). رجوع به احمد (کیا جمال الدین...) شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جمال الدین بن طاوس علوی حلی. برادر سید رضی الدین علی بن طاوس که هردو از محترمین سادات حله و از رؤسای شیعهء امامیه و از مؤلفین این طایفه بوده اند. وفات احمد بسال 673 ه . ق. بود. (تاریخ مغول تألیف اقبال ص501).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جمال الدین التونسی یکی از مدرسین عالی رتبهء جامع زیتونهء تونس. او راست: بلوغ الارب فی مآثر الشیخ الذهب. والشیخ الذهب هو شیخه فی الطریق. طبع تونس بسال 1322 ه . ق. در دو جزء و صاحب مجله المنار. (جزء 10 ص873) گوید: هذاالکتاب محشو بلخرافات و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) الجمالی. رجوع به جمالی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جوال گر (شیخ...). جامی در نفحات الانس ص175 آرد: شیخ الاسلام گفت که وی نیز از یاران ایشان است در صحبت یکدیگر بودند از فرغانه بوده و در حرم مجاور. شیخ الاسلام گفت: که شیخ عمو گفته که وقتی بمکه تنگی افتاده از صوفیان قومی متأهل شدند...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جوهری مشهور بابن عیاش. او احمدبن محمد بن عبدالله بن حسن عیاش بن ابراهیم بن ایوب الجوهری و از جملهء معاصرین شیخ طوسی است و از او جعفربن محمد الدوریستی روایت کند. او راست: کتاب مقتضب الاثر فی النص علی الائمه الاثنی عشر باقتفای نوشته های علی...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جیلانی. رجوع به احمدبن احمد جیلانی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) چشتی (شیخ...) برادر خواجه اسماعیل چشتی. جامی در نفحات الانس ص218 آرد: این شیخ احمد چشتی غیر خواجه ابواحمد ابدال است که شیخ الاسلام وی را ندیده زیرا که وی متقدم است و غیر خواجه احمدبن خواجه مودودست که وی از متأخرانست و شیخ الاسلام را ندیده....
احمد
[اَ مَ] (اِخ) چلبی. یکی از مشاهیر علما و شعرای دورهء سلطان سلیمان عثمانی است، پسر سنان چلبی. و این بیت از اوست:
دائم اوسک رقیبه رعایتده یارمز
برایتجه یوق یاننده بزم اعتبارمز.
رجوع به قاموس الاعلام شود.
دائم اوسک رقیبه رعایتده یارمز
برایتجه یوق یاننده بزم اعتبارمز.
رجوع به قاموس الاعلام شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) چوکانچی (امیر سلطان...) از امرای سلطان حسین میرزا که بضبط جهات خواجه فخرالدین مأمور استرآباد شد. رجوع بحبط ج2 ص264 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (سلطان...) چهارشنبه از جملهء محرکین سلطان بیگم عمهء شاهزاده پاینده در تسخیر هرات برای برادرزادهء خویش. رجوع بحبط ج2 ص240 و 254 و 275 (؟) شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) حاجی (امیر...) حاکم هرات و صاحب اختیار سرکار ماوراءالنهر بزمان سلطان حسین میرزای تیموری. رجوع به حبط ج2 ص264 و 250 شود.