احمد
[اَ مَ] (اِخ) جلال الدین (سلطان...). یپغو ملک در قصیده ای او را مدح گوید:
روزی بخواند آخر راوی بصوت دلکش
این قصّه های ما را در بارگاه سلطان
احمد جلال دنیا سلطان که گفت عالم
تا هست دور گردان مائیم و عهد و پیمان
گر دشمنی بیابی اندر زمانهء خود
از تو بما نمودن وز ما نفاذ فرمان.
و ظاهراً مراد احمدبن خضرخان است. رجوع به احمدخان بن خضرخان و رجوع به لباب الالباب ج1 ص54 و حواشی آن و ص305 شود.
روزی بخواند آخر راوی بصوت دلکش
این قصّه های ما را در بارگاه سلطان
احمد جلال دنیا سلطان که گفت عالم
تا هست دور گردان مائیم و عهد و پیمان
گر دشمنی بیابی اندر زمانهء خود
از تو بما نمودن وز ما نفاذ فرمان.
و ظاهراً مراد احمدبن خضرخان است. رجوع به احمدخان بن خضرخان و رجوع به لباب الالباب ج1 ص54 و حواشی آن و ص305 شود.