جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خالد: (تعداد کل: 286)
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یحیی بن خالد وی از جمله فرزندان یحیی بن خالد برمکی است و او را فرزندان بنام: ابراهیم و مالک و جعفر و عمر و ( معمر بوده است (از عقد الفرید ج 5 چ محمد سعید العریان ص 340.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یحیی سدوسی وی از یونس بن عبید روایت می کند و تا حدی صالح است ابن عدی می گوید: او را ابوعبید ( السدوسی نیز می گویند و از او احادیث زیادی در دست میباشد ولی من متن منکری ندیده ام (از لسان المیزان ج 2 ص...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید وی از روات قرائت حمزه بن حبیب الزّیات است (از الفهرست ابن الندیم).
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید از هیثم بن جمیل از مبارک بن فضاله از حسن از انس حدیث غار را روایت میکند از او ابوبکر بزار این حدیث را روایت می دارد و می گوید: هر که این حدیث را سوای محمد بن عوف طائی از هیثم روایت کرد متهم است...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید وی مولی قثم بن عباس است و بعضی ابیات زیر را از او میدانند که دربارهء قثم بن عباس سروده است: فی کفّه خیزران ریحها عبق بکفّ اروع فی عرنینه شمم یغضی حیاء و یغضی من مهابته فمایکلم اءلا حین یبتسم ان قال قال بمایهوی جمیعهم...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید، مکنی به ابوعبدالرحمن وی از تابعان است رجوع به ابوعبدالرحمن خالد شود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید، مکنی به ابوالولید وی از محدثان است و از او محمد بن عوف الحمصی روایت می کند او تا سال 290 ه ق زنده بوده است رجوع به ابوالولید خالد شود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید، ملقب به مهلبی او را خالویه المکدی نیز مینامند وی مولی بنی المهلب و از ادباء ظریف الطبع و بی حد بخیل و در جمع آوری مال بی نهایت کوشا بود او از عالمان به قصص و حکایات است و ابوسلیمان اعور و ابوسعید مدائنی که...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزیدبن رومان النصرانی وی از پزشکان معروف عهد خود بود و در قرطبه، بیعه سبت اخلج، سکونت داشت منزل او در آنجا به خانهء ابن السطخیری شاعر معروف بود وی از پزشکی مال بسیار فراهم آورد و از او نیز منفعت زیاد در شهر پدید آمد نسطاس...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزیدبن سمّال وی از محدثان است (از منتهی الارب).
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزیدبن صفوان شامی مکنی به ابوالهیثم وی تابعی است و از ضمره روایت دارد رجوع به ابوالهیثم خالدبن یزیدبن صفوان شود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزیدبن مزیدبن زائده شیبانی، وی از والیان بزرگ عصر عباسی و ممدوح ابی تمام است مأمون او را ولایت موصل داد و بعداً دیار ربیعه را به آن اضافه کرد وی تا ایّام واثق در آنجا بود چون ارمنیان شوریدند واثق او را نامزد حکومت ارمنستان کرد...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزیدبن مسلم الغنوی البصری عقیلی غالب احادیث او را موهوم می داند و سپس سیاق این حدیث مرفوع ابراهیم بن یوشک ان یملاء الله ایدیکم من » : المعتمر العروقی را که از خالد و خالد از براءبن یزید از قتاده از انس آورده است نیکو میداند...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزیدبن معاویه وی پسر یزیدبن معاویه است توضیح آنکه یزید را سیزده پسر بود: معاویه، خالد، هاشم، ابوسفیان، عبدالله اکبر عبدالله اصغر ابوبکر، عمر، عقبه، حرب، عبدالرحمن، ربیع، محمد بعد از یزید پسرش معاویه بن یزید چهل روز پادشاهی کرد و بمرد و خلافت بنام برادرش خالد...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزیدبن وهب بن جریر وی از پدرش روایت میکند که بشاربن برد، صالح بن داود برادر یعقوب را در وقت ولایت هجو کرد و این بیت از آن جمله است: هم حملوا فوق المنابر صالحاً أخاک فضحت من أخیک المنابر چون به یعقوب بن داود این هجو...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید بغدادی خراسانی، مکنی به ابوالهیثم از شاعران و کاتبان بغدادی است اصل او از خراسان است و یکی از لشکرنویسان ایام معتصم عباسی می باشد در آخر عمر او را مرض سودا غلبه کرد و در 270 ه ق درگذشت شعر او رقیق و مطبوع...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید جمحی وی از عمران بن حصین حدیث میکند و اوزاعی از او روایت دارد ابوحاتم او را مجهول میداند ولی ابن آمده « حسن المحاضره فی اخبار مصر والقاهره » ذکر کرده است (از لسان المیزان ج 2 ص 392 ) در کتاب « ثقات »...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید حرانی، مکنی به ابوعبدالرحیم از تابعان است رجوع به ابوعبدالرحیم خالد شود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید سمان وی از پدر یا برادرش روایت میکند و حاتم از او روایت دارد ولی شخص مجهولی است (از لسان المیزان ( ج 2 ص 389.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن یزید صفار وی از همام بن یحیی و همام از قتاده از حضرمی بن لاحق از ابی سلمه روایت میکند که: پیغمبر به امرایش ( از عیون الاخبار ج 1 ص 148 ) « چون بریدی به صوب من روانه میکنید او را از خوبرویان و نیکونامان...