جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) توقچی. رجوع بحبط ج2 ص253 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) تیفاشی قاهری مکنی به ابوالعباس. او راست: ازهارالافکار فی جواهرالاحجار. رجوع به احمدبن یوسف بن احمد و رجوع به تیفاشی و احمدبن یوسف مقری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (امیر سلطان...) تیمورتاش. از امرای سلطان ابوسعید تیموری. رجوع بحبط ج2 ص232 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ثالث (سلطان...). بیست و چهارمین سلطان عثمانی. (1115 تا 1143 / 1703 تا 1730 م.). رجوع به احمدبن محمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ثانی (سلطان...). بیست و دومین پادشاه عثمانی. (1102 تا 1106/1691 تا 1695 م.). وی زمام امور را بصدراعظم کوپرولو(1) سپرده بود.
(1) - Koprulu.
(1) - Koprulu.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ثانی. دوازدهمین از شرفای حسنی مراکش. (1066 تا 1096ه . ق.).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) نهمین از نظامشاهیان در احمدنگر. در 1004 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ثعالبی یا ثعلبی. رجوع به ابواسحاق احمد... و احمدبن ابراهیم ثعلبی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ثعلب. رجوع به احمدبن یحیی بن یسار معروف به ثعلب... و رجوع به روضات الجنات ص56 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ثعلبی یا ثعالبی. رجوع به ابواسحاق احمد... و رجوع به احمدبن ابراهیم ثعلبی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جام. رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد بن جریربن عبدالله بن لیث بن جریر... شود. او راست: دیوان شعری بفارسی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جامه دار، بروزگار مسعود غزنوی. رجوع بتاریخ بیهقی چ ادیب ص184 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جامی. رجوع به احمدبن حسن نامقی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جامی. شمس الدین. و خواجه یوسف برهان که ترجمهء او در حبط ج2 ص240 مسطور است، از اولاد اوست.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (افندی) جرابنه. او راست: رساله فی قصب السکر. طبع مطبعه الهلال 1899 ه . ق. (معجم المطبوعات).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جزائری. او مجاور نجف اشرف بود در حیات و ممات. او فاضلی محقق و مدقق است. او راست: کتاب آیات الاحکام و قسمتی از اول کتاب شرح التهذیب و رساله فی الارتداد و رساله فی کیفیه اقامه المسافر فی البلدان و رسائل بسیار دیگر و شیخ یوسف...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جزّار(1) پاشای سن ژاندارک (عکه) یکی از وزرای مائهء دوازدهم هجری دولت عثمانی. او بدانگاه که والی صیدا بود در برابر ژنرال ناپلئون مقاومتی سخت مردانه کرد و او را منهزم و سپاهیان او را پراکنده و ببازگشت مجبور ساخت و این معنی سبب شهرت احمد جزار...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جعفرک مقری. رجوع به احمدبن علی بیهقی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جلال الدین. رجوع به احمدبن عبدالرحمان کندی.... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) جلال الدین. رجوع به جلال الدین احمد.... شود.