جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بدیع الزمان همدانی. رجوع به احمدبن حسین بن یحیی بن سعید... و رجوع به روضات الجنات ص66 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بدیلی (شیخ...). خوندمیر در حبیب السیر (ج1 ص422 و 423) در عنوان کشته شدن ملک مؤید و ملکهء ترکان و ذکر بعضی از منازعات سلطان شاه و تکش خان آرد: سلطان شاه بار دیگر بشادیاخ لشکر کشیده چون فتح میسر نشد بطرف سبزوار رفت و در تضییق...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بدوی. رجوع به بدوی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) (افندی) براده. او راست: رساله فی امکان صناعه الصینی بالقطر المصری در بولاق بسال 1895 م. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) براسی ملقب بشیخ شهاب الدین و معروف به شیخ عمیره. او راست: شرح البسمله و الحمدله.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بردعی. او راست حاشیهء ممزوجی بر شرح العقائد که در سال 850 ه . ق. باتمام رسیده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) برقی. رجوع به ابن محمد بن خالد... و احمدبن ابی عبدالله محمد... و رجوع بروضات الجنات ص13 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) برلاس فارسی. رجوع به احمدبن علی (امیر) برلاس... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بَرمَک. لغت نامهء اسدی بیت ذیل را از احمد برمک برای کلمهء ملک بمعنی سپیدی بن ناخن شاهد می آورد:
ملک از ناخن همی جدا خواهی کرد
دردت کند ای دوست خطا خواهی کرد.
ملک از ناخن همی جدا خواهی کرد
دردت کند ای دوست خطا خواهی کرد.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) برهان الدین. رجوع به احمدبن عبدالله سیواسی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) برهان الدین. رجوع به احمد ارزنجانی... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بریدی. رجوع به احمدبن محمد بن یعقوب... و ابوعبدالله بریدی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بزّاز. رجوع به احمدبن عمروبن عبدالخالق... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بُسری. رجوع به احمدبن ابراهیم بُسری شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بشر قنبری. محدثی از اولاد قنبر مولی علی علیه السلام.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بغدادی. رجوع به احمدبن علی بن ثابت... و رجوع بروضات الجنات ص78 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) البلدی. رجوع به احمدبن احمدبن محمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) البلدی. رجوع به احمدبن حسین بن زیدبن فضاله البلدی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بلیغ أفندی. او راست: کنزاللاَل فی الحکم والامثال علی السنه الحیوانات والطیور طبع المدارس الملکیه بسال 1289 ه . ق. (معجم المطبوعات).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) بناکتی (امیر...). خوندمیر (در دستور الوزراء ص263) آرد: وزیر قوبلاقاآن بن تولی خان بن هولاکوخان بود و در تقویت اهل اسلام و تمشیت مهام امت حضرت خیرالانام سعی و اهتمام تمام مینمود. در روضه الصفا مسطور است که قوبلاقاآن زمام امور وزارت را در قبضهء درایت چهارکس...