جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رضا: (تعداد کل: 41)
رضا
[رِ] (ع مص، اِمص) رَضا رِضی( 1) [ رضا ] خشنود شدن (از آنندراج) (غیاث اللغات) خشنودی (از ناظم الاطباء) (آنندراج) عبامرضاه (منتهی الارب) رضوان (دهار) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) رِضاً (اقرب الموارد) رِضیً رُضوان رُضیً (منتهی الارب) و رجوع به مصادر مرادف آن شود || خشنودی و با...
رضا
[رِ] (اِخ) ابوالحسین بن زکی بن حسن بن علی بن ابیطالب که به هفت واسطه نسبش به حضرت امام حسن می رسد و از طرف مادر نوهء صاحب بن عباد وزیر نامی بود و سادات همدان نسبشان به این خاندان می رسد رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 459...
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضا اصفهانی از گویندگان اصفهان که در اوایل پیشهء جولاهی داشت رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره المعاصرین ص 120 و 121 و شمع انجمن ص 170 شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضا اصفهانی، مولانا آقا رضا خلف مولانا محمد گیلانی مشهور به سراب (متوفی در حدود 1135 ه ق) از گویندگان قرن 12 هجری بود رجوع به تذکره المعاصرین ص 109 و نجوم السماء ص 204 و فرهنگ سخنوران شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضا اصفهانی، سیدشرف الدین از گویندگان نامی ایران و از سادات اصفهان بود و نیاکان وی از وزراء و امرا بودند در عصر شاهرخ حاکم سبزوار بود ولی به اتهامی زندانی و بعد به وساطت وزیر خواجه غیاث الدین پیر احمد آزاد گردید قتل رضا در سال...
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای اصفهانی، شیخ نجیب الدین رضا رجوع به زرگر اصفهانی شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای اصفهانی، میرزا رضا صفاهانی طبعش معروف رضای شاهدان تازه مضامین و نادره معانی: ز بس پر شد به یاد لعل جان بخشی دل تنگم صدای آب حیوان می کند گر بشکند رنگم تار و پود بسترش از رنگ و بوی گل کنید آن بدن یک پیرهن...
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای اصفهانی، میرزا سیدرضا از سادات حسینی اصفهان و در کمال زهد و تقوی بسیار خوش صحبت بود در عهد شاه سلطان حسین به منصب نقابت منصوب و هم در آن زمان به اجدادش محشور شد و گاهی شعر می گفت، این دو بیت از او مسموع...
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای بروجردی، حکیم محمدرضا عرب از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره المعاصرین ص 87 و 88 شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای بروجردی، میرزا محمدرضا، از اولاد جهانشاه ترکمان از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره المعاصرین ص 124 شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای بروجردی، میر محمدرضا خلف میر عبدالحی و قاضی بروجردی از گویندگان قرن یازدهم هجری بود رجوع به 118 و فرهنگ سخنوران شود - تذکره المعاصرین صص 116.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای بلگرامی، محمدرضا از دوستان محمدصادق خان اختر و از گویندگان قرن سیزدهم هجری بود رجوع به فرهنگ سخنوران و روز روشن ص 247 شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای بهبهانی، میرزا محمدرضا خلف الصدق میرزا قوامای بهبهانی گاهی شعر می گفت از اوست: جفا برون مبر از حد و جور کمتر کن که آه خسته دلان بی گمان اثر دارد (از فارسنامهء ناصری ج 2 ص 270 ) و رجوع به فرهنگ سخنوران و مرآه...
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای تبریزی، میرزا رضا خلف میرزا رضی، متخلص به بندهء تبریزی در سنه 1243 ه ق درگذشت (از دانشمندان آذربایجان ص 159 ) و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای تتوی، رضابن عبدالواسع بن داروغه کهر، ساکن تته متوفای 1038 ه ق از گویندگان قرن یازدهم ه ق بود رجوع به مقالات الشعراء ص 251 شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای جوینی، خواجه محمدرضا خلف خواجه ملک وزیر از گویندگان قرن یازدهم هجری بود رجوع به روز روشن 246 و فرهنگ سخنوران شود - صص 245.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضا خوانساری از گویندگان متأخر ایران بود بیت زیر او راست: چون گلرخان به جانب عشاق رو کنند صد چاک دل به ناز نگاهی رفو کنند (از قاموس الاعلام ترکی) و رجوع به صبح گلشن ص 174 و 175 و تذکرهء نصرآبادی ص 381 شود.
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای دهلوی، محمدمحسن، رضا، پسر شیخ محمد شجاع دهلوی، در فرخ آباد هند سکونت گزیده بود در ادبیات پارسی و تازی دست داشت و شعر می گفت بیت زیر از اوست: بندهء حسن جمالت بشری نیست که نیست سجده را بر درت افتاده سری نیست که نیست...
رضا
[رِ] (اِخ) یا رضای سمنانی از سادات هرات و قاضی سمنان و از گویندگان فارسی زبان بوده و رجوع به فرهنگ سخنوران و روز روشن ص 246 شود.
رضا
[رِ] (اِخ) شیخ محمدرضا از گویندگان فارسی زبان هند بود و به سال 1143 ه ق درگذشت رباعی زیر از اوست: کار ما آخر شد و آخر ز ما کاری نشد مشت خاک ما غبار کوچهء یاری نشد سالها خون جگر در ناف آهو شد گره مشک شد اما...