جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسید: (تعداد کل: 23)
اسید
[اُ سَیْ یِ] (ع ص مصغر) تصغیر اسود. بزرگوارک.
اسید
[اَ] (فرانسوی، اِ)(1) (از لاتینیِاَسیدوس(2)، ترش) (اصطلاح شیمی) حاصل ترکیب جسم مفردی را با ئیدرژن اسید نامند. و این مرکب دارای طعمی گزنده و اغلب ترش است و رنگ کبود و تورنِسُل را سرخ گرداند. اینک به شرح بعض اسیدها می پردازیم:
- اسید ازتیک یا اسید نیتریک؛ مایعی است با...
- اسید ازتیک یا اسید نیتریک؛ مایعی است با...
اسید
[اُ سَیْ یِ] (ع اِ) عَلَمی است از اعلام مردان.
اسید
[اَ] (اِخ) ابن ابی اسید الساعدی الانصاری. تابعی است. (تاج العروس).
اسید
[اُ سَ] (اِخ) ابن ابی الجدعاء مشهور به عبدالله. صحابی است. و ابن ماکولا وی را متهم شمرده است. (تاج العروس).
اسید
[اُ سَ] (اِخ) ابن ابیناس. وی در زمرهء شعرای جاهلیت بود و ابتدا با اسلام مخالفت و کفار را به جنگ مسلمین تحریک میکرد. ولی در روز فتح مکه، اسلام آورد و در زمرهء صحابه درآمد. (قاموس الاعلام ترکی).
اسید
[اَ] (اِخ) ابن اخی رافع بن خدیج. تابعی است. ابن منده وی را متهم شمرده است. (تاج العروس).
اسید
[اَ] (اِخ) ابن المشمس بن معاویه السعدی. تابعی است. (تاج العروس).
اسید
[اُ سَیْ یِ] (اِخ) ابن ثعلبهء انصاری. از اصحاب رسول. او در غزوهء بدر در رکاب رسول (ص) و در حرب صفین بخدمت علی بن ابی طالب (ع) بود. (تاج العروس).
اسید
[اَ] (اِخ) ابن جاریه بن اسید الثقفی صحابی. (تاج العروس). حلیف بنی زهره که رسول (ص) او را صد شتر داد. (امتاع الاسماع ج 1 ص 424).
اسید
[] (اِخ) ابن جبله السلیطی. وی در جنگ زرود الثانی که بین بنی یربوع و بنی تغلب درگرفت شرکت داشت. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 49).
اسید
[] (اِخ) ابن جعفر. وی در جنگ النفرات که بین بنی عامر و بنی عبس درگرفت شرکت داشت. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 6).
اسید
[اُ سَ] (اِخ) ابن حضیربن سماک بن عتیک اشهلی اوسی. کنیهء او را ابویحیی و ابوالحصین و ابوعیسی و ابوعتیک و ابوعتیق گفته اند. صحابی است و پدر او به حضیرالکتائب معروف بود. وی با سعدبن معاذ رفیق شفیق بود و هر دو بر دست مصعب بن عمیر اسلام آوردند...
اسید
[اُ سَ] (اِخ) ابن خدیج. صحابی است.
اسید
[اَ] (اِخ) ابن ساعده الانصاری. صحابی است. (تاج العروس).
اسید
[اُ سَ / اَ] (اِخ) ابن ساعده بن عامر الانصاری الحارثی. صحابی است. (تاج العروس).
اسید
[اُ سَ / اَ] (اِخ) ابن سعیه القرظی. صحابی است. (تاج العروس).
اسید
[اَ] (اِخ) ابن صفوان. صحابی است. (تاج العروس).
اسید
[اُ سَ] (اِخ) ابن ظهیربن رافع بن عدی انصاری اوسی حارثی، ابن عم رافع بن خدیج. صحابی است. (تاج العروس).
اسید
[اَ] (اِخ) ابن عبدالرحمن بن زیدبن الخطاب العدوی. تابعی است. (تاج العروس).