مسکن
[مُ کِ] (ع ص) صاحب فقر و درویشی. (منتهی الارب). مسکین شده. (از اقرب الموارد). و رجوع به اسکان شود. || مَرعی مسکن؛ چراگاه سرسبز و انبوه که شخص در آن احتیاج به کوچ کردن نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه) در اصطلاح فقهی، آن که بوسیلهء عقد سکنی حق سکونت در محلی را به کسی برگذار می کند. و رجوع به سکنی شود.