تیشه

معنی تیشه
[شَ / شِ] (اِ) از ریشهء تش به معنی... تبر... پهلوی تیشک(1) و تِش(2)... طبری تاشَه(3)... (حاشیهء برهان چ معین). افزار آهنی نجاران. (فرهنگ فارسی معین). افزاری که مرکب اسب از قطعه ای آهنین برنده و از دسته که بدان چوب را می برند و می شکافند. و تبر. (ناظم الاطباء). افزار آهنین که نجاران... دارند و... در عرف هند بسولا خوانند. سرش از پیش افکنده می باشد و از قفا بطور حلقهء سوراخدار بود که دستهء چوب در آن استوار کنند... (آنندراج) :
برگیر کلند(4) و تبر و تیشه و ناوه
تا ناوه کشی، خارزنی گرد بیابان.خجسته.
چو بشناخت(5) آهنگری پیشه کرد
کجا زو تبر اره و تیشه کرد.فردوسی.
گروه ورا تیشه بر خاک بود
درختان لک و کشتشان ماک بود.
اسدی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
در خانهء دین چون بری سازی
از فکرت تیشه ساز و دست اره.
ناصرخسرو.
نجار گوهرم که نجیبان طبع من
جز زیر تیشهء پدر خویشتن نیند.خاقانی.
ای عزیز مادر و جان پدر تا کی ترا
این بزیر تیشه دارد و آن بسایهء دوکدان.
خاقانی.
تیشه در بیشهء بلا بردی
هر سر شاخ بابزن کردی.خاقانی.
رومیان هندوان پیشهء او
چینیان ریزه چین تیشهء او.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 59).
گرد عالم شد این حکایت فاش
تیز شد تیشه ها ز بهر تراش.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 121).
حطب را اگر تیشه بر پی زنند
درخت برومند را کی زنند.سعدی (بوستان).
ترا تیشه دادم که هیزم شکن
نگفتم که دیوار مسجد بکن.سعدی.
همه اندر تراش چون تیشه
کی بماند درخت در بیشه.اوحدی.
ندهد این بجز آن راد که چون تیشه بود
دور باد آنکه ترا شد سوی خود چون تیشه.
ابن یمین.
سر خویش چون تیشه افکنده پیش
نهی پیشش انگشت بر چشم خویش.
طاهر وحید (از آنندراج).
|| افزار آهنی سنگ تراشان. (فرهنگ فارسی معین). افزار آهنین که... سنگ تراشان دارند... پارهء آهنی باشد به شکل انگشت مردم که سر تیزی دارد و بی دسته بود و سنگ تراشان سنگ بدان کنند و آن را در عرف هندی یانکی گویند... (آنندراج) :
کانرا که تیشه رخنه کند فضل کان نهم
رخنه چرا به تیشهء کان کن درآورم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 241)
به تیشه روی خارا می خراشید
چو بید از سنگ مجرا می تراشید.نظامی.
سخن تا نپرسند لب بسته دار
گهر نشکنی تیشه آهسته دار.نظامی.
به تیشه کس نخراشد ز روی خارا گل
چنانکه بانگ درشت تو می خراشد دل.
سعدی (گلستان).
هنرپیشگان تیشه برداشتند
نمودند هرچ از هنر داشتند.امیرخسرو.
ناخن تیشه براندم به رگ و ریشهء سنگ
کوه غم در ته پا سوده به جولان رفتم.
عرفی (ایضاً).
فرهادم و اندیشهء شیرین به سر امّا
آلوده به خردل نکنم تیشهء خود را.
طالب آملی (ایضاً).
ز همراهان کسی نگرفت شمعی پیش راه من
به برق تیشه زین ظلمت برون چون کوهکن رفتم.
صائب (از آنندراج).
شود صلح عشاق حاصل ز جنگ
چو از تیشه همواری زخم سنگ.
طاهر وحید (ایضاً).
صدای تیشه که بر سنگ می خورد دگر است
خبر بگیر که آواز تیشه و جگر است.
ملا نسبتی (از آنندراج).
- تیشه بپای خود زدن؛ کنایه از ضایع کردن خود و خود را از کار بازداشتن باشد. (انجمن آرا) :
در این محنت سرا یک عشق پیشه
نزد چون من به پای خویش تیشه.جامی.
رجوع به ترکیب بعد شود.
- تیشه بر پای خود زدن؛ کنایه از برهم زدن و ضایع کردن کار و بار خود است. (برهان). کنایه از، از تردد بازماندن و برهم زدن کار و بار خود. (آنندراج). کار و بار خود را ضایع کردن و برهم زدن. (ناظم الاطباء) :
مکن فحش و دروغ و هزل پیشه
مزن بر پای خود زینهار تیشه.ناصرخسرو.
تا به کی هر سو دوم در سومنات
تیشه ای بر پای ایمان می زنم.
عرفی (از آنندراج).
رجوع به ترکیب قبل شود.
- تیشه بر خویشتن زدن؛ تیشه بر پای خود زدن :
به بیرحمی از بیخ و بارش مکن
که نادان زند تیشه بر خویشتن.سعدی.
رجوع به ترکیب قبل شود.
- تیشه بر قدم خویش زدن؛ تیشه بر پای خود زدن :
ابله که تیشه بر قدم خویش می زند
بدبخت گو ز دست که فریاد میکنی.سعدی.
رجوع به ترکیب قبل شود.
- تیشه به ریشهء کسی زدن؛ قصد نابودی وی را داشتن. موجبات فنای کسی را فراهم ساختن.
- تیشه بسوی خود زدن؛ کنایه از حریص و طامع بودن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). و حرص و شره و طمع باشد. (برهان). و حرص و شره داشتن. (ناظم الاطباء).
- تیشه بودن؛ کنایه از صرفه جوئی و مال جمع کردن از دیگران برای خود. (انجمن آرا) :
کردگارا مشت رندی ده جهان را خوش تراش
تا کی از قومی که هم ایشان و هم ما تیشه ایم.
انوری (از آنندراج).
- تیشهء رو بخود؛ آنکه آنچه خواهد برای نفس خویش خواهد و برای دیگری سهمی در خوی او نیست. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تیشهء فرهاد تیز کردن؛ کنایه از شروع عشق و عاشقی کردن باشد. (برهان). شروع در عشق کردن. (فرهنگ رشیدی). کنایه از شروع به عشقبازی کردن در جای خطرناک. (انجمن آرا). کنایه از شروع کردن در عشق و در مؤید فرهاد را عشق آموختن. (آنندراج). شروع در عشق و عاشقی نمودن. (ناظم الاطباء).
(1) - tishak.
(2) - tesh.
(3) - tasha. (4) - ن ل: کنند و.
(5) - هوشنگ، آهن را.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.