تیس
[تَ] (ع اِ) تکه و نر از آهو یا آنکه بر آن یکسال گذشته باشد. ج، تیوس. اتیاس. تیسه. متیوسا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نر از آهو و بز و وعول. ج، تیوس و اتیاس و تیسه و اسم الجمع متیوسا. (از اقرب الموارد). به معنی بز نر که در گله فحل باشد. به فارسی آن را نهاز نامند و به هندی بوک گویند... (آنندراج) (از غیاث اللغات). بز نری که بزهای ماده را آبستن سازد. بز یکساله و چون خردتر از یکساله بود جدی نام دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو
به خرس رقص کن و بوزنینه لعاب.خاقانی.
و چون بجذع رسد نر (گوسفند) را تیس گویند. (تاریخ قم ص 178). || (اِخ) نام دیگر برج جدی که به فارسی آن را بزیچهء فلک گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو
به خرس رقص کن و بوزنینه لعاب.خاقانی.
و چون بجذع رسد نر (گوسفند) را تیس گویند. (تاریخ قم ص 178). || (اِخ) نام دیگر برج جدی که به فارسی آن را بزیچهء فلک گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).